فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

آخرین روزهای اردیبهشت دوست داشتنی .

  تقدیم به همه دوستام      وقتی به رونیا خانوم میگیم وایسا عکس بگیریم     جدیدا تا میای رو راه پله آماده میشی برای عکس .دیگه عادت کردی      یه شب که رفتیم پارک میدون معلم.اولش این فواره هارو دوست داشتی ولی یهو یکیش خیلی بالا رفت و یکم آب پاشید رو سر ما و ما هم بدو بدو فرار کردیم و از همون جا شما ترسیدی     عاشق این چراغها بودی .     مهربونم داره گل رو بوس و ناز میکنه        یه چشمت همش به فواره بود که مبادا دوباره بریزه رو سرت      ...
27 ارديبهشت 1394

رونیا و مهموناش :)

عروسک دوست داشتنی مامان این هفته ای که گذشت دوتا مهمون دوست داشتنی داشتیم اولش خاله هانیه آخر هفته هم عمه فهیمه. حسابی هردوشونو دوست داری و باهاشون بازی میکنی.حسابی شکرپاشی میکنی . خوشگل خوشگل حرف میزنی. هوا هم که واقعا بهاری و عالیه و هرروز یا پارکیم یا ددر اینور و اونور.  برییم سراغ عکسا و توضیحاتش:   عکسای شنبه روز پدر که رفته بودیم باغ: دیگه کاملا یادگرفتی چیجوری عکس سلفی بگیری     این آبپاش رو مامان فریبا برات خریده تا با بابایی به نهال ها آب بدی                    اینج...
19 ارديبهشت 1394

پست تصویـــری نیمه اول اردیبهشت.

  یه روز اردیبهشتی عالی که باباحجت باجه عصر بود حسابی گشت و گزار کردیم دوتایی :             موقع تاب خوردن چشاتو میبستی و می خندیدی:           از ترس اینکه تو آب نیوفتی اینجوری وایسادی:         جدیدا عاشق آبنبات شدی:بهش میگی آبوجباد                  برای ماشین یه گوسفند قربونی کردیم و کل ماجرا شما حضور فعال داشتی و حسابی حال کردیاااا &nbs...
11 ارديبهشت 1394

ماشین جدید :) مریضی رونیا :(

عروسک خوشگلم بالاخره بعد کلی انتظار دوشنبه ماشینمونو یا به قول شما ماشین نونیا رو تحویل گرفتیم. و دقیقا شما همون روز تب کردی و اولین جایی که با ماشین رفتیم بعد خونه مامان فریبا مطب دکتر حمید بود   که متاسفانه گفت گلوت به شدت عفونت داره و باید برای اولین بار تو زندگیت آنتی بیوتیک بخوری.(در سن 2 سال و 2 ماهگی/جالبه که دقیقا پارسال این موقع هم ویروسی شده بودی و یه مریضیه سخت دیگرو گذروندی.)  دکترحمید تعجب کرده بود که تا الان آنتی بیوتیک نخوردی و گفت کمتر بچه ای تو ایران بدون آنتی بیوتیک 2 ساله میشه خلاصه دوشنبه شب حالت خیلی خیلی بد بود و یکسره تا صبح بیدار میشدی و گریه میکردی .واقعا تبت زیاد بود و پایین نمیومد تا نزدیکای 6 صبح که...
3 ارديبهشت 1394