فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

پایان 9 ماهگی/ ورود به 10 ماهگی.

فرشته کوچولوی ما  ماهگیت مبارک.       عزیز ذل مامان خوشگل خونه ماااا عزیز دردونه ما امروز 9 ماهگیتم تموم شد. یعنی امروز دقیقا به اندازه روزایی که تو دل مامان یه فرشته بودی تو این دنیا زمینی شدی. فدات بشم که چقدر دلم برای موقعی که تو دلم بودی و ابراز وجود میکردی تنگهههههه و قربونت برم که حالا با گذشت 9 ماه از عمر نازنینت میتونی پشت کیکت وایسی و عکس بندازی. یه دنیا دوست داریم فرشته کوچولوی خونه ما.       سهم من از دنیا دختر کوچکی است به بزرگی تمام عشق هایی که تا به حال تجربه شده است!     بقیه عکسها ...
1 آذر 1392

آخرین عکسها از آخرین روزهای هشت ماهگی.

الان میگیرمتتتتتتت.....     اینجوری نمیشه باید وایسممممم....     دیدی گرفتمشششششش...     داشتی ازم عکس میگرفتی باز نه؟؟؟؟؟؟؟     بزار ببینم این بچهه چی داره؟؟     ایول این که پستونکهههه الان امتحانش میکنم ...     پستونک این خوشمزه تره هااااا....     شاید خودشم خوردنی باشه بزار امتحان کنم....     اصلا بیخیال اون. ببینم این دیگه چیه؟؟؟؟(عاشق ریموت آویز تختی و همش چراغ کوچولوی روشونو با انگشتت هی فشار میدی...)     مراحل بوس فرستادنمهههه ها:     ...
30 آبان 1392

خاله هانیه مهمون خونه رونیا جونی + پیشرفت

سلام گل گلیه مامان . فدات شم که این روزا حسابی شیرین شدی و دلبری میکنی و صد البته شیطوووووووون دوروز پیش خاله هانیه به عشق دیدن شما اومده بود ساری و امروز برگشت و دلمون بازم واسش تنگ شده. کلی تو این دو روزه شیطونی کردی و دلبری کردی و چندتا کار جدید هم تحویل خاله جون دادی .خاله می گفت به نسبت یه ماه پیش خیلی عوض شدی و دیگه داری بزرگ میشی و البته کلی هم شیطون شدی.دیشبم خاله جون مهمون خونه ما بود و شما هم حسابی آتیش سوزوندی.خاله جون برات اسباب بازیه حلقه های هوش رو گرفته و از امروز شروع کنیم برای بازی باهاش باهوش من.دست خاله جون هم درد نکنه.     چندتا کار جدید هم میکنی که لیست وار برات میگم: 1/ دختر گلم بوس میکنه: همه کار...
27 آبان 1392

3روز تعطیلی به روایت تصویر.

روز تاسوعا کشف اسباب بازیه جدید توسط یه نی نیه کنجکاو خوشگل:   اسباب بازیه جدید از ترس به پشت tv فرار کرد.     وقتی رونیا محبتش گل میکنه و اینجوری میچسبه به باباش:     ثانیه ای طول نمیکشه که محبت به خشم تبدییل میشه:     خشم به گوش بابا حجت هم میرسههههه:     و دوبارهههههه صلح برقرارمیشه:     روز عاشورا: روستای جامخانه :نذری خورون خونه بابابزرگ مامان دینا جونی:         تجدید قوا برای ادامه شیطونی ها:       وقتی شکم سیر بشههههههه:     ...
25 آبان 1392

عبور از اولین مانع ...

به افتخار دخترم که امروز برای اولین بار تونست اولین مانع زندگیشو رد کنه با اون دست و پاهای کوشولوش .امروز برای اولین بار در 8 ماه و بیست و دو روزگیت تونستی پله آشپزخونه رو رد کنییییییییییییی به صورت 4دست و پا.آفرین عروسکم بابا حجت فیلم گرفته . اینم عکست بعد این عملیات غرور آمیز.     ایشالا از همه موانع زندگیت بتونی به همین راحتی عبور کنی و پشت سرشون بزاری و خوشبخت و سعادتمند باشیییییییییییی فرشته کوچولوووووووووووووو . ...
23 آبان 1392

اولین نذریه شب عاشورا با فرشته کوچولومون.

گلک مامان امشب شب عاشورا بود و ما هرسال برای سلامتی و خوشبختی خونوادمون نذری میدیم . نذرمون هم لوبیاست و هرسال با همکاری بابایی و مامان فریبا که واقعا دستشون درد نکنه که همیشه کمکمونن این نذر رو ادا میکنیممم. امسال ولی یه جور خاص بوووووووووووود آخه امسال عشقمم پیش مااااااااا بود یادش به خیر پارسال تو دل مامانی بودی و واسه همین من دست به سیاه و سفید نزدم تازه وقتی رفته بودیم بین هیئت که لوبیا رو پخش کنیم من تو ماشین نشسته بودم تا شما اذیت نشی ولی همینکه سنج میزدن و طبل میکوبیدن شما کلی تکون میخوردی فکر کنم میترسیدی ما هم بعد پخش لوبیا زودی برگشتیم خونه تا شما اذیت نشی ولی امسال با وجود شما کنار خودمون با خیال راحت بعد نذ...
23 آبان 1392

روزهای آبانی و محرمی رونیا...

سلام خوشگل ترین دختر دنیاااااااااااااااااااااااا. سلام عشق کوچولوی من. فدات بشم که کلی شیطون شدی و دیگه یه جا بند نمیشی و همش باید ٤چشمی مواظب شما باشم تا یه موقع بلایی سر خودت نیارییییییییییی و واسه همین از کلی از کارام همیش عقبممم. امروز که دیگه مجبور شدم شمارو بگیرم بغلم و نهار درست کنم که خیلی کار سختی بود ولی خداییش غذاهه خیلی خوشمزه شده بود ببخشید که نمیتونم وبلاگتو زوذ به زود آپ کنم آخه واقعا وقت سر خاروندنم برام نمیزاری وروجک.صبح ها که تا لنگ ظهر دوتایی میخوابیم و منم که میخوام زودتر بلند شم نمیشه چون اگه کنارت نخوابم بیدار میشی و بهونه میگیری و وای به روزمونه اگه شما بدخواب شی. تا از خواب بیدار میشی موتورت روشن میشه و ٤ دست و پا...
21 آبان 1392

تورو خدا گلم یکم مواظب خودت باش...

سلام دردونه شیطون من. عزیزم این روزا خیلی شیطون شدی و همش در حال بازیگوشی هستی و از این ور به اون ور میری ٤دست و پا و همش میخوای همه چیو بگیری وایسی حالا مهم نیست که چی باشه فقط میخوای ازش آویزون باشی و کاری هم نداری که یه موقع بیفته رو سرت. همش تالاپ و تلوپ سرت میخوره این ور و اونور و و تا حالا دو بار سرتو کبود کردی آخه گلم یکم مواظب باش دخترک کنجکاو من. دیروز که از همه بدتر یه اتفاق افتاد که الانم که دارم بهش فکر میکنم و یاد اون صحنه میوفتم دلم میلرزه . طبق معمول ظهرها شما رو تو اتاق رو تخت خوابوندم و دوروبرت هم بالش چیدم و اومدم داشتم نهار میدرستیدم شاید باورت نشه همون چند لحظه قبل داشتم به حرف بابایی که می گفت دیگه رونی رو تخت نخوابون...
16 آبان 1392

اولین محرم با رونیا...

  عزیز مامان امسال با شما نذری شب عاشورامونو ادا میکنیم .  نذر شب عاشورا از اولین سال زندگی مشترک من وبابا حجت برای خوشبختی و سلامتی خانوادمون بوده و امسال خانواده ما به لطف پروردگارم 3 نفری شده.   ...
14 آبان 1392