فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

جشن یک سالگی فرشته کوچولو.

یک ساله نازم ساعت ١ و نیم شبه و جشن شما هم به خوبی و خوشی برگزار شده و ما موندیم و یه خونه پشت و رو با کلی خستگی و خواااااااااااااااب .ولی برای دوست جونای عزیزمون با ابن همه خستگی دلم نیومد عکسای تولدت رو نذارم. البته این عکسایییه که خودمون با دوربین خودمون بیشتر از تزیینات گرفتیم و عکسای خوشمل خوشمل شما و ما و دوستامون پیش فیلمبرداره و دو سه روز دیگه میگیریم ازش و میزارم برات تو وبلاگت. اول جشنت حال مامانبزرگ خراب شده بود و من با مامان فریبا و شما یه سر رفتیم اونجا ولی برگشت موندیم تو ترافیک و وقتی برگشتیم اکثر مهمونا رسیده بودن و من تند تند حاظر شدم و شمارو حاظر کردیم. ولی خیلی از مهمونا نیومدن و کلی ناراحت شدیم البته مهم نیست چون ...
8 اسفند 1392

سپندارمزگان 92 و سورپرایز باباحجت.

سلام دخترک یک سال و یک روزه من. عزیز مامان باباحجت یه هفته است معده درد شدید داره و برای مراسم شما هم با اینکه کلی مسکن زده بود ولی بازم معده درد امونشو بریده بود ولی روز 29 بهمن که خودش اعتقاد داره که روز عشق به همسر و زن و دختره رو یادش نرفته بود و با اون درد شدیدش رفت و برامون گل خرید. دست باباحجت درد نکنه. همسر عزیزم عاشقانه دوست دارم .برای من یه سبد گل صورتی و برای شما و عمه فهیمه که خونه ما بود یکی ی شاخه گل رز خریده بود.       با این کارتهای هدیه هم منو شرمنده کرده بود.     حجت عزیزم مرسی بابت همه چی. ...
1 اسفند 1392

شب تولد عشق.

زمین در انتظار تولد یک برگ ، من در حال شمارش معکوس صفر همیشه پایان نیست گاهی آغاز پرواز است. دخترکم فقط چند ساعت مانده به یک سال زیبا برای ما. وای که باورش برام سخته که فرشته نازم از وقتی قدم تو زندگیمون گذاشت یک سال میگذره واقعا یک سال از اون روز زیبا گذشته.. پارسال همین ساعت ها بود که پر از دلهره و استرس بودم پر از اشکهایی از ترس و خوشحالی .پر از حس های عجیب و غریب .پارسال همین ساعت ها بود که کلی سورپرایزم کردی و منو با یه عالمه ترس و دلهره فرستادی بیمارستان با روی نشسته و لباسهای نا مرتب با کلی اشک روی گونه و تپش قلب بالا.پارسال همین ساعت ها بود که  من مادر شدم به لطف خدای مهربونم و وجود سبز شما. آره یکسال ا...
30 بهمن 1392

آخرین روزهای 11 ماهگی.

سلام گل گلیه مامان. قربونت برم که دوروز دیگه یه ساله میشیییییییییییییییییییییییییی. وای که چقدر شیرینی شمااااااااااا. عاشقتم هزارتا. عزیز مامان این روزا کلی سرم شلوغ پلوغه و از صبح تا شب میدوئم اینور اونور و شب تا صبحم کارای تزیینی انجام میدم و وبلاگ مینویسم. ولی دیگه تقریبا کارات تموم شده و امروز عمه فهیمه هم اومده برای کمک. ولی یه غم بزرگ تو دلم دارم اونم مامانبزرگمه عزیز دلم که امروز خبر دادن حالش اصلا خوب نیست و باید بستری بشه بیمارستان . دلم خیلی گرفت آخه خیلی باهاش خاطره داریم عزیز مامان. تازه بابایی خیلی بهش وابسته است و .... خلاصه که امروز تا مرز بهم خوردن جشنت پیش رفتیم چون اصلا دلم نمیومد بابایی رو ناراحت کنم ولی به پیشنهاد خو...
29 بهمن 1392

چکاپ دکتر کرمی + دعوت از مهمونااااا !!!

سلام عروسک نازم .امروز به دلیل تموم شدن داروی یبوستت مجبور شدیم بریم پیش دکتر کرمی. از یه طرفم عکس رنگیی که گفته بود بگیرین رو نگرفتم از ترسم و منتظر بودم کلی دعوام کنه ولی چاره ای نبود باید میرفتیم تا برات دارو بنویسه.اونجا کلی برای همه دلبری کردی و همه نی نی هارو نشون میدادی و میگفتی نی نی. فدات شم عشق کوچولوی یکساله من .کلی با همه ارتباط برقرار کردی و دل همشونو با بوسه های فراوونت برده بودی.ولی متاسفانه دکترت اصلا از وزن گیریت راضی نبود تو یک ماه و نیم فقط 400 گرم اضافه کرده بودی طلا خانوم. البته غذات خوبه ولی نمیدونم جرا وزن نمیگیری . داروی یبوستت رو هم برای یک ماه دیگه همون روزی دوبار و برای ماه بعدش روزی یکبار کرد و گفت اگه با روزی...
27 بهمن 1392

Happy Valentines Day...

عشق کوچولوی خونه ما اولین روز عشقت مبارک.   عشق یعنی توووووووووو و بس ....     اینم دقیقا پارسال همین روز بود که بدون شما آخرین ولنتاین دونفری رو من و باباحجت جشن گرفتیم.     البته بابا حجت اصلا این روز رو قبول نداره و سپندارمزدگان رو برای ما ایرانی ها روز عشق میدونه که اونم 29 بهمن ماهه و یه روز قبل تولد شما.ایشالا اگه فرصت شد اون روز هم برات پست میزارم. اینم بقیه عکسات:       دوست داریم فرشته کوچولوی ما ...
25 بهمن 1392

باغ بابایی ...

عشق کوچولو امروز یه روز تعطیل بود و یه فرصت خوب برای هواخوری اونم باغ بابایی. شرح حال امروز به روایت عکس:   دخترکم اولش ترجیح میدادی به درختا دست نزنی ولی یکم که گذشت شروع کردی برگها رو کندن     بعدش با مامان فریبا شروع کردین پرتقال کندن تا بلکه برگهای بیچاره از دست شما در امان باشن     من فدای اون دستای کوشمولوت بشم که دو دستی پرتقال میچیدی عشقممممممممم     بفرمائییییییییید پرتقال دست چین رونیا     همه ای پرتقالهارو خودت چیدی عشقم     بعدش دیگه عشقم خسته شده بود از کار زیاد و یکم شیر خورد.     تو این فا...
23 بهمن 1392

شیر گاو ....

سلام عروسک مامان. اومدم بگم که شما از امروز یعنی وقتی ١١ ماه و ٢٠ روزت بود برای اولین بار شیر گاو رو تجربه کردی. فدات بشم که دیگه بزرگ شدی و میتونی به جای شیر خشک کم کم شیر گاو بخوری عروسک کوچولو . البته اصلا انگار متوجه مزه جدید نشدی چون هیچ عکس العملی نداشتی .اولین شیر رو هم مامان فریبا برات خرید و حسابی جوشوند و داد تا برات هر دفعه با یکم آب قاطی کنم که سنگین نباشه و خدای نکرده اذیتت نکنه.امروز برات یه بار درست کردم و تا آخر هفته روزی یه بار میدم و کم کم زیادش میکنم. ایشالا بهت بسازه نازگلم بلکه مشکل یبوستت هم ایشالا کمتر بشه . البته یه عده میگن شیرگاو شل میکنه بعضی ها هم میگن سفت میکنه؟؟؟؟ والا هنوزم نمیدونم بالاخره .ایشالا رو شما اثر...
21 بهمن 1392