فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

پایان 18 ماهگی / ورود به 19 ماهگی.(ساحل بابلسر)

عشق کوچولوی خوشگلم عزیــــــــز دردونه من                                            ماهگیــــــت مبارکـــــــــــ .     فرشته کوچولو این کیکت به سلیقه خاله منان بود. واقعا دستش درد نکنه خیلی بامزه و خوشمزه بود ولی متاسفانه چون شب شهادت بود نانای برات نزاشتیم و شما برای عکس اصلا همکاری نکردی تو ویلا همش یا میخواستی به کیک ناخونک بزنی یا بری بپری تو قایق و بالا پایین بپری شیطون کوچولو. ولی خب از ...
1 شهريور 1393

رونیـــــــــا و گروه 20 تا 30 :-) + عکسهای جامانده 17 ماهگی

عشق کوچولوی خوشگلم امروز با گروه 20 تا 30 داریم میریم یه روزه لب ساحل بابلسر . جریان این گروه 20 تا 30 هم اینه که قبل اینکه شما نازدار خانوم دنیا بیای ما با جوونای فامیل ما و فامیل باباحجت و دوست جونمون منان یه گروه تشکیل داده بودیم به اسم 20 تا 30 ( کوچیکترین عضومون 20 سالش بود و بزرگترین عضومون باباحجت بود که 30 سالش بود اون موقع) .خلاصه با اینکه سن هامون بالارفته ولی اسم این گروه تغییر نکرده (الان باید بشه 1 تا 33 یعنی از شما تا باباحجت ) . خلاصه این دومین گردشیه که شما با این گروه همراهیی .اولیش فردای عیدفطر بود که رفتیم اسپه او (البته خیلی ها نیومده بودن اونجا) دومیشم که الانه. عکس مربوط به زمستون سال 90 از گروه 20 تا 30   ...
30 مرداد 1393

آخه واقعا چــــــــــــرا؟؟؟ (چکاپ دکتر حمید)

سلام فرشته کوچولو. امروز واقعا ازت دلگیرم. امروز یکی از سخت ترین روزای عمرم بود واقعا . جریان از این قراره که چون چند ماهی بود بعد ویروسی شدنت چکاپ نرفته بودی تصمیم داشتم تا قبل واکسن 18 ماهگیت یه دور چکاپ شی. خلاصه امروز قرار بود ساعت 6 با باباحجت بریم منشی زنگ زد و گفت 5 اینجا باشین واسه همین باباحجت رو بیدار نکردیم و با مامان فریبا رفتیم. که واقعا اشتباه بزرگی کردم با باباحجت نرفتم. الان برات توضیح میدم خانومچه لجبااااز. خلاصه رفتیم اونجا و چون دفعه قبلی انقدر بچه های دیگه رو بغل و بوس میکردی و ویروسی شده بودی به مامان فریبا گفتم شما رو بیرون نگه داره تا نوبتمون شه. قبل داخل رفتن باید قد و وزن میشدی که یعنی هر کاری کردیم چسبیدی به من و...
28 مرداد 1393

فرشته کوچولو در آستانه 1.5 سالــــگی.

سلام عشق خوشگلم .سلام عزیز دردونه خونمون. خوشگل مامان دیگه چیزی به پایان ماه نمونده و به سلامتی شما 18 ماهه میشی ماه من.خداروشکــــــر البته یکم این عدد 18 همیشه برام استرس آور بوده به خاطر واکسنش و هرچی نزدیکتر میشیم استرس منم بیشتر میشه ولی ایشالا این واکسن هم به خوبی میزنی و میره تا 6 سالگیت عشقکم. از اینا بگزریم میخوام یکم بگم از شیرین کاریات که کلی غش میکنیم از دستت شیرین شیرینا. جدیدا خیلی بامزه نانای میکنی و کلی خندمون میگیریه از کارات به محض شنیدن کوچیکترین صدایی که شبیه نانای باشه شروع میکنی بشکن زدن ( انگشتاتو میمالی به هم) و دستتو از مچ میچرخونی و شکمتو تو و بیرون میدی و یکم حالت بشین پاشو به خودت میگیری و اون وسطاشم یک...
24 مرداد 1393

هفته گذشته ...

سلام عشق کوچولوی خوشگلم. هفته گذشته کلی سرمون گرم بود دو روز اول به آیلین جون و خاله اینا و باقی هفته هم تا دیروز با یه ویروس نامرد . جمعه هفته گذشته شبش خاله اینا رسیدن و ماهم رفتیم خونه مامان فریبا دیدنشون. شنبه هم که شب با خاله اینا به دعوت ما رفتیم لب ساحل کباب خوری . شما هم که حسابی با ایلین جون بازی میکردی و خداروشکر دیگه خبری از حسودی آیلین عزیزم هم نبود و تقریبا خوب با هم کنار میومدین. حتی یه بار که غذاتو نمیخوردی تا آیلین جون بهت میداد همشو خوردی. خاله جون اینا یکشنبه برگشتن تهران و بابا حجت یکشنبه مریض شد. که سر کار مجبور شد بره بیمارستان تهوع و شکم روی و تب. خدارو شکر تا برگشت خونه حالش بهتر شده بود و ما هم شب رفتیم بهشهر ...
16 مرداد 1393

تعطیلات عید فطر 93

سلا گل گلیه مامان .عسل خانوم من امسال عید فطر سه شنبه بود و ما هم به دعوت از دختر عمم رفتیم ویلاشون کباب خوری  بعدش رفتیم باغ پسر عمه علی بلال خوری و بازی و .... . ماشین شمارو هم بردیم که تو ویلای عاطی جون کلی ماشین بازی کردی . فرداش هم با چندتا از دوستا و جوونای فامیل رفتیم رودخونه اسپه او بهشهر کلی خوش گزشت .البته آب اونجا یکم  سرد بود و ترجیح دادیم شما و من تو آب نریم البته من از فیض بچه ها خیس شدم ولی شما همچنان کنار رودخونه مشغول سنگ پرانی بودی و بهونه آب رو نگرفتی کسی هم جرات نداشت تا کیلومترها از جایی که شما وایساده بودی آبپاشی کنه . یکم اول راه پیاده روی داشت که باباحجت شمارو بعد مدتها گزاشت تو آغوشی و راه افتاد...
10 مرداد 1393

برگشت از مسافرت و استقبال با آمپول :-(

سلام عشق کوچولوی من. عشق دلم دیروز بالاخره از نور برگشتیم با کلی خستگی  ولی تو ماشین فهمیدیم که شما تب داری .بلـــــــــــه متاسفانه با اینکه این دو روز کلی بهمون خوش گذشت ولی متاسفانه شما سرما خوردی و دیشب که رفتیم دکتر فهمیدیم گلوت چرکی شده و برات یه آمپول زد و خداروشکر دیگه از ظهر تب نکردی . ولی بگم از مسافرت که حسابی بهت خوش گذشت و تا میتونستی آب بازی کردی چه تو دریا چه تو ویلا  با شلنگ آب توی حیاط. کلی هم نانای کردی و قایق سواری. از همه بیشتر قایق بادی رو دوست داشتی نمزاشتی بیاریمت بیرون همش میخواستی اون تو باشی. همه بهت آب میپاششیدن و با اینکه ثانیه ای نفست میرفت از ذوق جیغ میکشیدی .البته روز دوم چون صبح زود بیدار شده بو...
5 مرداد 1393

چند روزپیش دریا .

خوشگلکم فردا به امید خدا داریم چندروزی میریم نور یه آب و هوایی عوض کنیم.ایشالا که خوش بگزره بهمون هم شما هم ما. دوست دارم زیاااااد.با کلی عکسای خوشگل برمیگردیم .بوس بوس واسه دوست جونامون.   ...
2 مرداد 1393
1