فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

مهمون های دوست داشتنی این هفتـــــــه .

1394/4/18 0:46
نویسنده : مامانیه رونیا
1,114 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگل خانوم من هفته ای که گذشت هفته ای نسبتا شلوغی بود برای ما. زیبااول از همه که افطاری مامان فریبا رو داشتیم که انقدر سرمون شلوغ بود نتونستم حتی یه عکس برای یادگاری هم بندازم.غمگین بعدشم خاله افسانه و آیلین جون چندروزی مهمون ما بودن و علاوه بر اون دوتا جوجه غاز کوچولو خوشگل رو برای چندروزی از عمو حسین امانت گرفتیم تا شما و آیلین جون باهاشون بازی کنین.محبت شبهای احیا رو داشتیم و امروز هم با مهتا اینا و خاله صبا و مامان فریبا اینا رفتیم باغ آبتنی و کلی خوش گذشت. یه روزم بعد افطاری مامان فریبا چندباری حالت تهوع داشتی که خوشبختانه تا ظهر بیشتر طول نکشید و رفع شد .خسته پس فردا هم به امید خدا عازم نور یا محمودآبادیم مثل هرسال از اون طرف هم خاله اینا از تهران میان و یه مسافرت دو سه روزه داشته باشیم.جشن دیگه بریم که برسیم به عکسها.دوست دارم بلبل زبون من .محبت

 

دخترک اداباز من در حال عظیمت به افطاری دعوتی مامان فریبا:

 

 

فدای اون مظلومیتت بشم من .بوس

 

 

دیگه خیلی اوقات میری پشت میشینی به صورت خودکفا:

 

 

وقتی داشتیم از بهشهر برمیگشتیم و جوجوها پشت بودن شما تا آخر پیششون بودی:خندونک

 

 

عکس از نوع اینستاییچشمک

 

 

جوجوهای خوشگل و ناز:محبت

 

 

عشقم میره دیدن خاله جونش:

 

 

باغ بابایی :آب بازی با آیلین طلا:

 

 

 

 

جوجوهای بیچاره رو خیس خالی کرده بودین شما وروجکاااسکوت

 

 

هندونه بعد آب بازی:

 

 

 

داری به جوجوها لواشکتو میدی بخورن مهربونممحبت

 

 

یه روزم با باباحجت و جوجوها رفتین پارکینگ:

 

 

 

نی نی داری رونیا خانوم:

 

 

 

عشقم با این جدیت داره مداد میتراشه :

 

 

یه روز ناهار هم خاله اینا مهمونمون بودن :

 

 

 

دخترخاله ها حاظر شدن برن مراسم احیا شب نوزدهم خونه عمه معصوم:

 

 

 

اینم وقتی خوشگل خانوم خوراکی ممنوعه میخورن و کیف میکنن دلخور

 

 

این شلوارک اوشگل و خاله جون برات خرید. اینجام داریم میریم بهشهر:

 

 

تولد اصلی دوقلوها ] به خاطر ماه رمضون زودتر گرفته بودن جشنشون رو ولی اون شب شب اصلی تولدشون بود:

 

 

شب احیا بیست و یکم ماه رمضون لج کردی که حتما با باباحجت بری حسینیه بعدش که برگشتی خیلی خانوم تو تبلت کارتون دیدی تا منم با تلویزیون احیا کنم. تشویق

 

 

اینم عکسای امروز شما و مهتا جون که رفتین باغ آب بازی:

 

 

عسل خانوم ارتشی بوس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شیطون کوچولوها حسابی آب بازی کردین محبت

 

 

نفسم وجودم عشقم زندگیم فرشته کوچولوم رونیـــــــــابغل

 

 

خدایا شکرتــــــــــــــــ .

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانی
18 تیر 94 13:00
خیلی خوبه که رونیا ازشون نمیترسه