رونیا و روزهای آخر 28 ماهگی.(اولین تجربه نقاشی روی صورت )
گل قشنگ مامان روز به روز داری خانوم تر میشی و صد در صد مستقل تر . دیگه همه کارا رو میخوای خودت انجام بدی به غیر از لباس پوشیدن. کلا تو لباس پوشیدن خیلی اذیت میکنی و دیگه این روها هربار که بخوایم بریم بیرون مکافات داریم با شما که آخرشم با کلی گریه و داد و بیداد میریم بیرون .به هیچ عنوان حاظر نیستی لباس بپوشی یا پوشکتو عوض کنم یا حتی دست به موهات بزنم. امیدوارم موقتی باشه .لجبازیات متاسفانه خیلی بیشتر شده و وقتی بهت میگم رونیا اینکارو نکن میگی میکنم یا خیلی از اوقات که حرصت درمیاد مارو میزنی که بعدش سریع پشیمون میشی و میگی دوست دارم یا بوست کنم یا بغلم کن. همچنان عاشق بچه هایی تا پارکی جایی میریم که یدونه نی نی باشه سریع میری پیشش و سلام میکنی و اگه اسباب بازی داشته باشی بهش میدی و دوست میشی خیلی راحت ارتباط برقرار میکنی که در بیشتر مواقع طرف مقابل متاسفانه اصلا تو باغ نیست و حتی ازت فرار میکنه .غذاخوردنت خداروشکر خوبه و باهاش مشکلی ندارم تنها مشکلم اینه که همه چیو اندازه مال ما میخوای مثل هندونه که نمیزاری برات کوچولوش کنم و میگی بزرگ میخوام و از اون طرف هم اصلا حاظر نیستی یه جا بشینی تا چیزی زیرت پهن کنم و پیشبندم که نمیبندی و اینجوری راه میری و کل خونه رو میکنی هندونه دیشب که رفته بودیم پارک یه نی نی بود که چندماهی ازت کوچیکتر بود شما حسابی براش بلبل زبونی میکردی و هرچی که ما بهت قبلا میگفتیم و به نی نی میگفتی .وقتی از سرسره نمیومد پایی میگفتی بیا بیا نترس بیا بغلم. یا بهش میگفتی بابد از پله بری بالا نه از سرسره وسایل ورزشی رو نشون میدادی و بهش میگفتی اینا مال بزرگاس اگه سوار بشی زمین میخوری اوف میشی خلاصه که کلی مامانبزرگ شده بودی و نی نیه بیچاره رو همش نصیحت میکردی. انقدر این روزا حرفای بامزه میزنی که آدم دلش میخواد قورتت بده. رنگ مورد علاقت آبی و سبزه .از هرچیزی یا آبیشو میخوای یا سبزشو. غذای مورد علاقه ات هم لوبیا پلو یا به قول خودت بوبیا پلو .دیگه همه سی دی هات رو حفظی حتی همه آهنگهای فلش ماشین و حتی همه فیلمهای تو تبلت و گوشی کلمه به کلمه و همه ادا اصولارو اداشو درمیاری
هفته گذشته هم که تعطیلات عید فطر بود و به گشت و گزار گذشت که توی عکسها توضیحاتشو میدم. دوست دارم عشقولک کوچولوی من
25 تیر 6 امین سالگرد عروسی من و باباحجت :
اولین سلفی دخترکم در مراسم افطاری عمه من:
لوس مامان اینجا مراسم افطاری و جلسه قران خونه عمه من بود که شما همراه همه بلند بلند قرآن میخوندی و همه از کار شما کلی وسط قران خوندن خندشون گرفته بود
برج مکعب برعکس اثر دخترکم.
یه شب خوب : بعد اعلام توافق هسته ای ایران و 5+1 : امیدوارم حداقل برای آینده شما کوچولوها موثر باشه این توافق:
اولین بازی سه نفره : کشتی صبا که برخلاف انتظارمون اصلا نترسیدی و کلی خندید وجیغ زدی
بهشهر و سه تا وروجک:
رونیا و خوراکیهاش:
عسل من شب عید فطر.
اینم اولین تجربه نقاشی روی صورت دخترک که خیلی خانوم نشست و یه پیشی ملوس شد کلی هم از اینکه این شکلی شده بود خوشحال بود
جمعه هم من و بابا حجت خونه موندیم و به کاهامون رسیدیم ولی شما با مامان فریبا و بابایی رفتی باغ و حسابی آب بازی کردی اینجا من و بابا اومدیم دنبالت که از خستگی از جات بلند نمیشدی
خیار باغ بابایی که خودت چیدی
در حال چیدن خیار
اینم هندونه جان که روز به روز بزرگتر میشه
دخترک همچنان عاشق شیر پسته :
یه خواب از مدل غشانه
روز دوم تعطیلات عید فطر عمو و عمه و مادرجون پدرجون مهمونمون بودن و عکسی ازش نداریم.و اما روز سوم یه هوای عالی و بارونی تو تابستون راهی جنگل شدیم اونم 3 تایی
از سری عکس های دوتایی
تو جنگل برای خودت کلی با خودت توپ بازی کردی
این فیگورهام باباحجت بهت میداد و شما به زور و با هزار تا وعده وعید انجام میدادی: حیف که دوربین باهام نبود و عکسا رو با گوشی انداختم که کیفیت خوبی نداره :
ینی برای همه این عکسا بیچارمون کردی و شاید از هر مدل 10 تا مینداختیم آخرشم همه تار
اینجا هم شاخه درخت و از سانروف آوردی تو ماشین
هنوز قدت برای سانروف کوتاهه عشقکم:
وقتی بابا کمک میکنه که قدت اندازه بشه
یه منظره بکر و زیبا از پارک سرخ او بهشهر
عاشق این عکسات با باباحجتمممممم
و این 10 تا عکس فوق العاده که طی 2 دقیقه گرفته شد و شما تو هرکدوم یه قیافه ای گرفته ای .ینی عاشقتممممممم من
اینا هم مربوط به دیروزه که داشتیم میرفتیم ددر و شما با این لباس خیلی خوش تیپ شدی
این هم پارک دیشب که ساعت 12 شب تازه رفتیم
دوست دارم عروسک خوشگلم