فرشته 31 ماهه مامان رجا.
سلام نفسی مامان . وای که خیلی وقت بود به اینجا سر نزده بودم.البته دلیل موجهی داشتم. جریان از این قرار بود که عکسای ماه قبلت تو گوشیم بود و ال سی دی گوشیم شکست و هنوزم که هنوزه درست نشده که بتونم عکسارو از توش خالی کنم. هی صبر کردم که درست شه که فایل اصلی عکسارو داشته باشم و وبلاگت رو بنویسم ولی دیگه صبرم تموم شد و تصمیم گرفتم از رو عکسای اینستاگرام اسکررین شات بگیرم و وبلاگتو بنویسم.. ماه مهر دوست داشتنی هم الان دیگه تموم شده و دخترک خوشگل و دوست داشتنی من بازم یه ماه بزرگتر شده. تو این ماه یه مسافرت تهران داشتیم که به جز یه شب که روزش با آیلین حسابی بازی کرده بودی و شب با جیغ از خواب بیدار شدی و تا یه ساعت گریه کردی بقیش خیلی خانوم بودی و حتی تو بازار تهران خانومی رو به حد اعلا رسوندی و کلی پا به پای ما پیاده روی کردی. یه پیک نیک با دوستای بابایی رفتیم که چون صبح زود بود حسابی غروغرو بودی. عید غدیر رو داشتیم و خونه کلی از دوستای بابا رفتیم و حسابی با همه نی نی ها بازی کردی .برات صندلی ماشین خریدیم و کلی از آقا پلیسه گفتیم و برای اینکه توش بشینی حتی مانیتور پشت سری نصب کردیم. خدارو شکر الان خیلی راحت توش میشینی.هوا تو مهر کم کم سرد شده بود و هر روز برای بیرون رفتن و آستین بلند و شلوار پوشیدن گریه زاری و مکافات داشتیم. خوشبختانه دیگه برات جا افتاده و میگی زمستون داریم میریم باید آستین بلند بپوشیم .یه چند روزی هم خاله افسانه مهمونمون بود و حسابی بهت خوش گذشت. حسابی بلبل شدی و شعرای سی دی ها رو راه میری تو خونه برا عروسکات میخونی. کمتر از قبل سی دی نگاه میکنی و بیشتر با اسباب بازیات مشغولی و خیلی قشنگ با خونه سازیت بازی میکنی . به من خیلی وابسته شدی و حتما باید من پیشت باشم برای هر کاری. یه چندتا کلمه بد یاد گرفتی که هر روز میگی و در آخر میگی اینا بده نباید بگیم. و از بینشون من اجازه دادم آی کیو رو بگی واسه همین همه رو میگی و میگی اینا بده ولی آی کیو اشکال نداره دیگه چون یه ماه گذشته چیزی یادم نمیاد. میریم سراغ عکسات که از روی عکسای اینستاگرام برات میزارم نفسم که فایل اصلیش که دستم اومد برات درست کنم.
عروسک دوست داشتنی من
ینی کارت شده بود از وقتی مانیتور پشت سری گذاشتیم از تو خونه سی دی میبری ماشین و از تو ماشین میاری خونه
عید غدیر خونه دینا سید کوچولو
عشقم و صندلیش
پرنسس
بعد مدتها خیالم راحت شد که یه خواب امن تو ماشین داری .
شیرینم
تو این عکس خیلی شبیه فندق شدی
مانکن کوچولوی مامانش
تو راه تهران.صبح زود بیدار شدی و اینجوری اخمالویی
بعله وقتی مامانجون نماز میخوند
تهران خونه خاله افسانه که تولد عمو سعیدم بود. یه روزم رفتیم فروشگاه خاله هانیه اونجا یه چرخ برداشتی و کلی خرید کردی :
مووووووووش
این روز گوشیم شکسته بود و این عکس رو با گوشی باباحجت انداختم اینجام داریم یمریم گوشی بخریم.
و این اولین عکس با گوشی جدید .اون روز کلی پیاده روی کردیم و البته شما با دوچرخه بودی و چون عصر نخوابیده بودی وقتی برگشتیم اینجوری خودکفا خوابیدی
میز تحریر جدید که دخترم عاشقشه .از اونجایی که بیشتر روز در حال نقاشی کردن بودی و همش رو مبل قوز شده بودی با اینکه خونمون اصلا جا نداره ولی برات اینو خریدیم و شما هم حسابی دوسش داری و همش روش نقاشی میکشیو خیلی کم میای رو زمین دیگه
وقتی به نی نی جانت سیب زمینی میدی
جدیدا این اسبت رو هم خیلی علاقمند شدی
گردش با دوستای بابایی.ساعت 7 صبح :
انم تو راهه که میگی شافتاب اذیتت میکنه و در اوج ناباوری عینک زدی .باورم نمیشد واقعااا
و روستای زیبا و طبیعت زیبای بیشه کلا:
یعنی شاید نیم ساعت تمام داشتی دنبال این مرغ و خروسها میدوییدی
داری با بابایی شکلات میخوری با همدیگه و تو عاشق این کاری
طلای خوابالو و کسل
اینم عسل خانوم کوچیکتری فرد اونجا بود که حسابی دوسش داشتی و باهاش بازی میکردی
اینجا دارین با هم آهنگ مرتضی پاشایی میخونین
چشمه زیبای خوش نشان که آب خیلی سردی داشت شما خواب بودی و چه بهتر چون حتما اگه آبو میدی هوس آب بازی میکردی
و بعلههه درگیری با کاپشن
وقتی میخوایم از طلا برا اینستا عکس بگیریم
باغبونی هم بلدم
اینم یه مدله دیگه طلا هوس کرده نشسته و با این قیافه عکس بگیریم
بوووووووس
فرشته دوست داشتنی من
آرام جانم در 31 ماهگی.