فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

فرشته 33 ماهه و خاطرات آبانی :)

1394/8/28 14:28
نویسنده : مامانیه رونیا
798 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به فرشته کوچولوی خودم. بغلعشق مامان داری روز به روز خانوم تر و بزرگ تر و مستقل تر میشی. دیگه بیشترین کلمه ای که این روزا ازت میشنویم  ( منه ) یا (خودم) .همه کارا رو میخوای خودت انجام بدی .انتخاب لباست انتخاب کش یا گلسر غذا خوردنت درو باز کردن بردن وسایل سفره جمع کردن و پهن کردن لباسای شسته شده و کلی کارای روزمره دیگه.بوس همچنان با لباس پوشیدن مشکل داری و به محض نشستن تو ماشین کاپشن و کلاه و کفشتو درمیاری دلخور.ولی عاشق گیس کردن موهاتی و دوس داری همیشه موهاتو گیس کنم.سکوت تقریبا غذاهارو میشناسی لوبیا پلو و عدسی و املت و پلو مرغ رو کاملا میدونی . با بچه ها اصلا کنار نمیای و هیچ کدوم وسایلتو حاظر نیستی با بچه ها قسمت کنیقهر.با ثنا دختر عمه فاطمه که اصلا رابطه خوبی نداری چون کوچولوئه همه توجها بهشه واسه همین اصلا رابطه خوبی بهش نداری و میگی ثنا به درد نمیخوره بندازیمش سطل آشغال. سبزباکوثر و داداشی رابطت بهتره البته با کوثر که همش دعوا دارین سر اسباب بازی ولی با داداشی نه.طبق صحبتهای خودت ثنا به درد نمیخوره کوثر خوبه بد نیست ولی داداشی خیلی خوبه دوسش دارمخنده .همچنان پوشک میشی و زحمت گفتن دسشوییتو به خودت نمیدی متفکر. همچنان شبا با شیشه شیر میخوابی و خداروشکر تو اتاق خودت. تشویق.بعضی کلمه هارو هم اشتباه میگی بامزست برات مینویسم. به قروباغه میگی اوربابه. به یخچال میگی اچخال. آشپزخونه رو میگی آمزخونه. لوبیا پلو : نومیا پلو.کلا ق رو نمیگی .گ رو هم د میگی. قهوه ای : اپه ای. صندوق عقب :صندوعبب. رزلب :دزبب.و .... خنده این روزا خیلی برات مهمه که از دستت ناراحت نباشیم .همش تا یه کار اشتباهی رو انجام می دی میای میگی مامان از دست من ناراحتی ؟ چرا ؟ بعد که من یا میگم اره که شما خودتو لوس میکنی تا از دل من دربیاری یااون کارو انجا نمیدی و وقتی بگم نه ناراحت نیستم میگی پس چرا بداخلاقی چرا داد میزنی چرا عصبانییی خندونک کلا خیلی زودرنجی و طاقت دعوا و قهر رو اصلا نداری . البته خیلی هم گریه میکنی الکی که من اصلا این اخلاقتو دوست ندارم و بیشتر دعواهامونم سر گریه الکیای شماست دلخور ولی در کل عشق یدونه خودمی محبتمیمیرم برات فرشته کوچولوی دوست داشتنی من بغل

دیگه میریم سراغ عکسهای آبان دوست داشتنی:

 

علاقه عجیبی به گربه و کلا حیوونا داری اینو دیگه واقعا به خودم رفتی یه مدت میخواستم یه گربه بخرم برات هم برای شما و هم برا خودم ولی با تحقیق فهمیدم برات زوده و ممکنه بهش آسیب بزنی. ولی قطعا برات میخرم وقتی یکم بزرگتر شی.آرام

 

 

آکروبات بازی خندونک

 

 

میریم پارک :

 

 

اینم یه نمونه دیگه که رفته بودیم پارک اونجا یه هاپو کوچولوی شیطون بود و شما دیگه هیچ کاری به تاب و سرسره نداشتی فقط با این هاپو نزدیک یه ساعت بازی میکردی و این ور اونور میدوییدین دنبال هم و کلی میخندیدی.

 

 

میریم چکاپ دکتر حمید :

 

 

بادکنکم بلدم باد کنم :

 

 

ولی همین قد فقط:

 

 

فشن گرل من بغل

 

 

یه مدت تو حیاط خلوت پارکینگ دوتا جوجه بلدرچین بود که ما هروقت میخواستیم بریم بیرون باید یه سری بهشون میزدیم و شما دنبالشون کنی:

 

 

 

یه پیک نیک پاییزی با مامان فریبا و بابایی :

 

 

 

 

 

 

هرچی بهت گفتیم رونیا نگاه کن بدتر لج کردی دلخور

 

 

داری دستاتو بالای منقل گرم میکنی ( ادای بابایی رو درمیاری ) چشمک

 

 

 

 

بعدشم شروع کردی چوب جمع کردن با بابایی و آتیش درست کردن:

 

 

 

 

 

بعله بالاخره آتیش دست ساز دخترم و بابایی درست شد:

 

 

مثلا داری ادای مارو درمیاری دور آتیش چایی میخوری و میگی آخیش خنده

 

 

 

پاییز امسال از سرماخوردگی در امون نموندی و یه سرمای خفیف خوردی که منتهی شد به دوتا شربت که هر دفه برای خوردنش کلی گریه زاری راه مینداختی .ینی بعد سه سال شما همچنان بد دارویی.

 

 

 

 

وقتی فکر میکنیم خانومی خوابیده و تا میایم عکس بگیریم فلاش دوربین دخترکو مجبور میکنه که فیلمشو تموم کنه و ما بفهمیمی که بیداره خندونک

 

 

برای سرما خوردگی اومدیم پیش دکتر حمید:

 

 

 

خونه پدر جون:

 

 

شانار :مغازه عمه فهیمه و عمو علی :

 

 

پارک پاییزی و دخترک بی حال به خاطر داروهای خواب آور سرماخوردگی:

 

 

شام بیرون از خانه با دخترک بی حال :

این شب شما خیلی لجبازی کردی و حسابی اذیتمون کردی .با خاله صبا اینا اومده بودیم مرغ بریونی بخوریم بعد کها نقد بهونه گرفتی من به خاله صبا گفتم دیوونه نشی نی نی بیاریااا خیلی سخته از زندگیت لذت ببر.و جالب اینجا بود فرداش خاله صبا خبر حاملگیش رو بهم داد .انقد خاله حرف گوشکنی داریاااا خنده

 

 

باغ خاله هانیه .وقتی خاله هانیه و داییم اینا اومده بودن محصول باغشون رو بچینن :

 

 

 

زن دایی من که بارداره برای اینکه آفتاب اذیتش نکنه نشسته بود رو چارپایه و چترو گرفته بود بالاسرش و بعله شمام که نباید از غافله هیچ وقت عقب بمونی:

 

 

یعنی امکان نداره بابایی بیلی چیزی بگیره دستشو و رونیا خانوم نخواد کمک کنه :

 

 

بعد اون همه شیطونی بایدم غش کنی دیگه :

 

 

شب گردی و رستوران گردی آبان ماهی:

 

 

 

 

 

وقتی بئت و چکمه ای که پارسال برای خودم خریده بودمو امسال از کمد درمیارم و خیلی اتفاقی میفهمم که با مال شما یه مدله و کلی خوشحال میشویم راضی

 

 

 

موش آبکشده از حموم اومده:

 

 

 

بعضی اوقاتم اینجوری غش میکنی دیگه:

 

 

عمه فاطمه و عمه فهیمه مهمونمون بودن.شما اصلا با ثنا کنار نمیومدی :

 

 

 

وقتی مامان رجا دوتا نی نی داشته باشه ترسوهیپنوتیزمخندونک

 

 

اینجوری از لای در منتظر بابا حجتی که بیاد بالابوس

 

 

باغ بابایی و پرتقال چینی کار مورد علاقه رونیا خانوم :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به نی نیت میگی بیا قیلم ببینیم خنده

 

 

موشیه من که بالاخره کلاه رو قبول کرده :

 

 

عاشق گییییس محبت

 

 

 

 

تبلت بازی دلخور خداروشکر زیاد وابسته نیستی و کاملا تفریحانه شاید نیم ساعت در روز بخوای بری سراغ تبلتتراضی

 

 

 

میریم بهشهر. عاشق این وارمرای گوش هستی خیلی راحتتر از کلاه میزاری ولی در هرصورت تا میشینی تو ماشین برش میداری دلخور

 

 

 

محو تماشای بدو بدو کردن دوتا نی نی

 

 

 

جدیدا دوست داری همش بغلت کنیم و از پله ها بیاریمت  بالا ولی بعضی اوقات که دستمون پره واقعا نمیشه ولی شما به حرف گوش نمیدی و باباحجت هم از دستت ناراحت میشه و شما هم اصلا انتظار نداری که کسی چپ نگات کنه اینجوری لج و گریه و قهر راه میندازی:

 

 

 

فندوقخندونک

 

 

 

فدای اون ناز و عشوت آخه عروسک یدونه خوشگل مامان بغل

 

 

 

 

 

خونه خاله صبای مهربون بغل

 

 

فشن گرل مامان خندونکمحبتبوس

 

 

 

 

 

ما دوتا آرام

 

 

 

فرشتــــــــــــــــــه زیبای من بغل

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)