فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

سکتــــه ناقص !!!!!

1394/9/14 16:45
نویسنده : مامانیه رونیا
648 بازدید
اشتراک گذاری

داستان از اونجایی شروع شد که یه روز صبح از خواب بیدار شدیم و دیدیم شما چهاردست  و پا داری میای تو حال و تا رسیدی تو حال خوابیدی و گریه و جیغ که دیدم نمیتونی رو پاهات حتی وایسی چه برسه که بخوای راه بری.تعجب نمیتونم بگم تا چه حد ترسیدم و من مثل شما جیغ میزدم و گریه میکردم  چون دور از جونت شده بودی عین فلج ها. سریع به باباحجت زنگ زدم و تا خودشو برسونه با بابایی زنگ زدم و بردیمت بیمارستان .اونجا جواب درست و حسابی نگرفتیم و بردیمت پیش یه متخصص چون دکتر حمید صبحها نیست. اون متخصص بعد کلی معاینه و زجر دادن شما نتونست جواب درست و درمون بهمون بده و فقط کلی عکس و آزمایش نوشت. منم تا عصر صبر کردم ببینم دکتر حمید چی میگه. دکتر حمیدم بعد کلی معاینه که شما در طولش همش جیغ و گریه میکردی بازم عکس و سونوگرافی و آزمایش نوشت و گفت سریعا انجام بدین و جوابشو اورزانسی برام بیارین. اینو که گفت ترسم دوبرابر شد.ترسوبگزریم که چه به من و شما گذشت تو سونوگرافی و رادیولوزی و آزمایشگاه که حتی ثانیه ای دست و گردن منو بابا حجتو ول نمیکردی و یکسره جیغ و گریه. خلاصه بگم که سونو گرافی و عکست چیزی نشون نداد و همه چی سالم بود. شبش رفتیم پیش دکتر عمومی که تشخیصش خوبه و اونم گفت مشکلی نیس و چون تب و تورم و بی قراری نداره چیز مهمی نیس و به عبارتی اونم نتونست بفهمه که چرا شما انقدر درد داری. اون شب پر استرس گذشت و فرداش دیدم کف پاهات متورم و قرمز شده .اونم هر دوتا پات. زنگ زدم به دکتر و گفت بیارش ببینم. تو این دو روز من به همه این دکترا میگفتم که مشکل هرچی هست کف هر دوتا پاشه ولی همشون میگفتن نه امکان نداره هردو پاش باشه و اونم کف پاش. خلاصه دکتر بعد دیدن تورم کمی نگران شد و برات یکسری دیگه آزمایش نوشت واای یعنی بازم آزمایشگاه و رگ گیری و جیغ و گریه. خلاصه اون روزم آزمایشگاه رفتیم و ........... منتظر جواب آزمایش بودیم و پیش خودم گفتم اگه تا شنبه که جواب ازمایشش آماده میشه خوب نشه حتما میریم تهران. فردای اون روز یعنی چهارشنبه بود که اربعین بود خاله صبا و عمو مجتبی اومدن خونمون برای دیدن شما .اون روز قرمزی و تورم کم شده بود و چند نقطه کبود رو پنجه های پات بود.اون روز تو بازی با عمو مجتبی چندباری به پات ضربه زدیم که دیدیم دیگه اصلا مثل روز اوول درد نداری و بیشترش ترسه که راه نمیری. خلاصه کمی خیالم راحت شد شبشم رفتیم خونه مامان فریبا و اونجا هم کلی چهاردست و پا رفتی و بابایی هم کلی یواشکی به پاهات ضربه میزد و شما عکس اعملی از درد نداشتی  اونجا دیگه واقعا فهمیدیم دیگه دردی در کار نیست و اگه راه نمیری از ترسته. تو راه برگشت گفتی بریم پارک منم از فرصت استفاده کردم و گفتم باید راه بری بغل نمیکنم و شما هم با اینکه روزهای قبلم یگفتی آخه پام درد میکنه ولی گفتی باشه راه میرم. و در کمال تعجب دیدیم راه میری به عشق پارک البته روی پاشنه پات و هنوزم میترسیدی که پنجه پاتو بزاری پاییین. خلاصه بگم که فرداش به عشق باغ بابایی و پرتقال چیدن کلا پادرد یادت رفت و حتی میدوییدی. تا اون روز هرچی ازت میپرسیدیم پات چی شده چیزی نمیگفتی. اون روز تو باغ بابایی ازت پرسید پات چی شده بود و شما برا اولین بار گفتی خورده به بخاری .خونه داداشی .تعجب ای کاش زودتر میگفتی که کار به اون همه جاهای ترسناک برای شما و استرس برای ما نمیکشید. هنوزم بعضیا میگن شایدم برای زدگیه کفشش باشه . در هرصورت به خیر گذشت و خداروشکر مشکلی نیست. تو این دو سه روز حال و روز خیلیها رو درک کردم و از خدا براشون صبر و سلامتی خواستم. خالم که نزدیک 15 ساله پسر معلول داره و کسانی که بچه سالمشون یهویی دچار مریضی لاعلاج میشه .خدایا خیلی سخته هیچ خانواده ای رو درگیر مریضی بچشون نکن. خلاصه تو سن 2سال و نه ماهگی اولین سونو گرافی ( سونو لگن) و اولین رادیولوزی( کف پا) رو انجام دادی. و همینطور دومین و سومین آزمایش خون. امیدوارم آخریشم باشه و این روزای بد دیگه تکرار نشه چون واقعا در توانم نیست. اینجوری بود که شما یه روزه تونستی یه سکته ناقص به هممون بدی.دلخور

خدایا شکرت. 

 

روز اول تو ماشین منتظریم تا نوبتمون بشه برای دکتر حمید.

 

 

روز دوم پنجه هر دوتا پات اینجوری قرمز شده بود:

 

 

روز سوم که قرمزی رفت و نقطه های کبود مونده بود.( اون سفیدی هم محلول کالامین هست که گفتیم اگه گزش باشه خوبش مکینه)

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامانی و بابایی
20 آذر 94 23:41
واقعا سکته ناقص بوده از دست این رونیا خانم
مامانی و بابایی
23 آذر 94 4:51
رونیا هوای مامان و بابا رو داشته باش... راستی رونیا جون من شما رو از ابتدای ساخت وبلاگ لینک کردم ولی نمیدونم چرا مامان ما رو تو پیوندهای وبلاگ تبادل لینک نکرده! حتما یادواوری کن تا ما رو تو قسمت لینک دوستان یا همون پیوندها بزاره مرسی فعلا بای