فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

یه روز خوب با دوستای خوبم...

دختر یکی یدونه من امروز با دوستای دوره دبیرستانم مریم و مهسا و خاطره قرار داشتیم و حسابی بهمون خوش گذشت. تو دوره دبیرستان باهم حسابی دوران خوبی داشتیم و حسابی بهمون خوش میگذشت و صمیمی بودیم.امروز هم بعد چند وقت همو دیدیم و گفتیم و خندیدیم. شما هم شده بودی نقل مجلس و حسابی بغل این و اون بودی. خاله مهسا هم همش قربون صدقه ات میرفت. از همه جالب تر این بود که عاشق مامان مهسا شده بودی و بغلشون که بودی بغل ما نمیومدی عسل خانوم. اونجا یه نیم ساعتی چرت هم زدی و بعدشم رفتیم خونه مامان فریبا تا شلوار بافتنی ات رو اندازه بگیره . اونجا برای اولین بار قرمه سبزی خوردی و خیلی دوست داشتی عسل خانوم. اینم عکسای امروووووووووووز: اونجا هم همه عاشق گردن کج کر...
21 آذر 1392

وقتی فرشته کوچولو میتونه رو پاهاش وایسه.

عسل مامان حدودا یه هفته ای بود که در حد دو یا چند ثانیه میتونستی رو پاهات وایسی ولی امروز یعنی وقتی 9 ماه و 18 روزت بود تونستی رکورد بزنی و تقریبا چند دقیقه رو پاهات وایسی. آفرینننننننننننن به شیطون خوشگل خودمممممممممممممم من و بابا حجت هم کلی ذوق کردیم ولی چون داشتیم میرفتیم بهشهر نشد همون موقع ازت عکس بندازیم ولی شب که برگشتیم طی یه عملیات طاقت فرسا تونستیم از وایسادن چند دقیقه ای شما عکس بندازیم. واقعا کار سختی بود گرفتن این عکسهااااا .ولی باید این کارو میکردیم تا وبت به روز باشه عسل مامان. اینم عکسای دخملی از دومین وایسادن طولانی روی پاهای کوشمولوششششششششششششششش     من فدات که انقدر پاهاتو باز کردی تا تعادلت بهم ...
19 آذر 1392

شروع داروهای یبوست ...

سلام خوشگل مامان. وای که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود. برای دنیای مجازیه خاطرات شما. ولی وقت نمیزاری واسم که بتونم مثل قبل برات بنویسم نازگلم. وقتایی هم که وقت دارم انقدر وول میزنی و اینور اونور میری که نمیشه یه عکس درست درمون ارت انداخت برای اینجااا شیطون کوچولوی ماماننننننننن. یک ماه پیش به پیشنهاد دکتر حمید بردمت مطب دکتر کرمی فوق تخصص گوارش کودکان برای یبوستت. اون هم برات یه داروی دست ساز نوشت و یه قطره که یه ماه استفاده کنی و اگه خوب نشدی بریم عکس رنگی بندازیم و ببینیم برای چی همش شکمت سفت کار میکنه.ولی دقیقا از همون روز یبوستت خوب شده بود و منم داروها رو نگرفتم. این سری که چکاپ پیش دکتر حمید رفتیم گفتم رونیا با انجیر خشک شکمش کار ...
19 آذر 1392

فقط عکس

دخترکم در حال بوس دادن:     و باز هم بوس:     و باز هم:     و...         شیطون من اسکیمو شده:     تو ماشین وقتی جلو بشینی همش در حال کنجکاوی به ضبطی یا فلشو درمیاری یا با خود ضبط ور میری:     عاشق قیافت تو این عکسم حیف که تار شده....     اینجام بهشهره: بابا برای دوقلوها از این حباب سازها خریده بود که اینجا عمه داشت با شما بازی میکرد خیلی خوشت اومده بود و همش میخواستی بگیریشون.               اینجام آخرشب جمع...
16 آذر 1392

اولین خرید زمستونی برای عشقم.

گل گلیه مامان اینا اولین لباساییه که برای اولین زمستونت خریدم. ایشالا به سلامتی ازشون استفاده کنی عروسک کوچولو. این لباس زرافه ای رو وقتی هنوز هیچ خبری از نی نی نبود خریده بودم. و امسال برات اینترنتی کلاه ستش رو سفارش دادم.     این شنل و کلاهم که وقتی میخواستیم بریم مشهد برات خریدم که اونجا یه موقع هوا سرد شد تنت کنیم.     این کاپشن یکسره گرم و نرم رو هم چندروز پیش برات گرفتم .     این کاپشن تک رو هم چون خیلی خوشم اومد ازش خریدم. خیلی هم بهت میاد عزیز دلمممم.     اینم کلاهی که گفتم دارم برات میبافم بالاخره تموم شد و ست کاپشنت از آب دراومد.   &...
13 آذر 1392

دست دسی ... دست دسی

گل خوشکل مامان الان دو روزه که دس دسی درست رو یاد گرفتی. یعنی دقیقا وقتی ٩ ماه ١٠ روزت بود. آفرین عسل باهوش من قبلا از اول ماه نه بلد بودی رو دست ما بزنی  و دست دسی کنی. کلا تو این چندروزه پیشرفت خوبی داشتی .خیلی کارا رو یاد گرفتی. (دست دسی /بوس کردن/ کله زدن /بای بای/ سرسری/ وقتی هم میگیم ١  ٢  ٣  میخندی و خودتو به عقب پرت میکنی) آفرین عروسک باهوش من .فرشته کوچولوی خونمون دیگه کم کم داره برای خودش خانومی میشه.   ...
13 آذر 1392

چکاپ ماهانه دکتر حمید.

عسل مامان دیروز برای چکاپ این ماه رفتیم پیش دکتر حمید. من شمارو تنها بردم و قرار بود عمه فهیمه و خاله صبا هم بیان اونجا که من تنها نباشم ولی اونا خیلی دیر کردن و ما که کارمون تموم شد رسیدن پیش ما و این اولین باری بود که شمارو تنهایی دکتر میبردم .و چی بگم که انگار فهیمیده بودی من تنهامممممم حسابی اذیتم کردی و یه لحظه آروم ننشستی و مجبور بودم کل ساعتی که تو نوبت بودیم و رو شما رو راه ببرم و حسابی دست و کتفم درد گرفته بود از اون بدتر خوابتم میومد و حسابی لج داشتی و همش پستونکتو پرت میکردی و منم باید میرفتم میشستم و دوباره .... دیگه همه کار کردی تو اون یه ساعت حتی بعد مدتهاااااا یه عالم شیر هم بالا آوردی  که دیگه پروندت کامل کامل باشه...
13 آذر 1392