گل گلیه مامان امروز تصمیم گرفتیم شمارو ببریم دریا تا با باباحجت یکم آبتنی کنین. کلی برات وسایل جمع کردم از حوله و پوشک استخری گرفته تا عینک و کلاه و صد البته کرم ضدفتاب spf 50 تا مبادا خدای نکرده پوست لطیف و پنبه ایت بسوزه. خلاصه اول خواستیم بریم دریا که مامان فریبا زنگ زد و گفت عمه ها همه رفتن باغ بابایی شما هم بیاین نهار بخورین بعد برین دریا .ما هم دیدیم اگه اون موقع یعنی ساعت 2 بعدازظهر بریم دریا حسابی جزغاله میشیم تصمیم گرفتیم بریم باغ یه نهار بخوریم یکم که هوا خنک تر شد بریم دریا. خلاصه بعد نهار و یکم گپ و گفت با عمه ها و بازی شما با اسرا جون رفتیم دریا مثلا برای آبتنی ولی دخترک شیطون من اصلا حاظر نیود بره تو آب و حسابی میترسید وقتی ...