سفر یک روزه به تهران.
سلام عشق کوچولوی خوشگلم. مامانی سه روز تعطیلی خرداد رو به یه تفریح ده دقیقیهای تو عباس اباد و یه مسافرت یه روزه به تهران گذروندیم. اول از همه که چهارشنبه قرار بود با خانواده بابا حجت بریم عباس اباد و متاسفانه تا رسیدیم جنگل آنچنان بارونی شروع شد که کلی هم خرابی به بار آورد یه چیزی تو مایه های سیل. خلاصه نرفته برگشتیم و رفتیم خونه عموی باباحجت و اونجا کباب درست کردیم و خوردیم بعدشم که برگشتیم ساری و تصمیم گرفتیم با بابایی پنجشنبه بریم تهران و جمعه برگردیم .چون هم یه سری به خاله جمیله که خداروشکر مرخص شده بود بزنیم هم مامان فریبا رو برگردونیم از تهران هم اینم که روز تعطیل یه مسافرتی هم رفته باشیم. خلاصه کم بود ولی خوش گذشت. شب جمعه هم دعوت خاله افسانه بودیم و همگی اونجا خوابیدیم .خاله جونم یه کیک برای تولد بابایی که چند روز دیگست خریده بود. صبح جمعه هم گوسفند قربونی کردن برای خاله جون و به قول باباحجت که شما رو برده بود گوسفند رو ببینی با ببعی بیچاره بای بای کردی و اومدی بالا. گوشت قربونی رو بردیم آسایشگاه کهریزک. کلی اونجا ناراحت شدم با دیدین پیرمرد پیرزن هایی که کل جوونیشونو گذاشتن تا بچه هاشون رو به ثمر برسونن و حالا سر از اونجا در آورده بودن تنها بی کس با کلی مریضی و درد و از همه بدتر با کلی افسردگی.واقعا دلم براشون سوخت .نمیدونم واقعا چیجوری دلشون میاد پاره تنشون رو پدر و مادرشون رو یه همچین جاهای تنها بزارن و برن. نمیدونم چی بگم. خلاصه عصری هم برگشتیم ساری و شما هم کل راهو خوابیدی. متاسفانه یادم رفت رم دوربین رو با خودم ببرم و فقط همین چندتا دونه عکس تو حافظه دوربین جا شد. دوست دارم عزیزترینم.
تو راه رفت : سوادکوه.
دختر خاله های بامزه. هرکاری کردم وایسی کنار آیلین ازتون عکس بندازم همش میخواستی فرار کنی شیطون بلا.
بابایی مهربون برای آیلین جونم پیرهنی که تنشه و برای شما اینارو خرید.
مامان فریبا هم یکی یدونه عروسک براتون خرید که عکسشو بعدا برات میزارم.
دستشون درد نکنه بابا و مامان مهربونم.
امروزم که عمه فهیمه مهربون با کلی خوراکی اومده پیشمون تا حسابی خوش بگزرونیم.
اینجا هم عمه جون شما رو بسته به کولش برای اولین بار تا من جارو برقی بکشم شما هم کلی استقبال کردی و خوشت اومده بود.