فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

تولد دوقلوها + آخرین روزهای 15 ماهگی.

1393/3/31 4:39
نویسنده : مامانیه رونیا
516 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق زندگیه ما. بغلسلام دردونه خوشگل من.بوس عزیز مامان الهی قربونت برم که دیگه کم کم داری حرف میزنی و همه چیو برای خودت تکرار میکنی . دایره لغاتت کاملتر میشه هرروز نفسم.تشویق بعضی اوقات هم که تا ازت یه چیزی میپرسم یا دعوات میکنم یا باهات حرف میزنم همچین به زبون خودت شروع میکنی کلمات رو ردیف کردن که آدم میخواد قورتت بده بسکه شیرین میشی اون لحظه .زبانمثلا همین چند دقیقه پیش که داشتم میخوابوندمت و اصلا نمیخوابیدی هر کاری میکردم تا بهت گفتم رونیا ساعت 3 صبحه چرا نمیخوابی همچین شروع کردی برام سخنرانی کردن که از قید خوابوندنت گذشتم و کلی چلوندمت.خندونک خلاصه که خیلی جیگری عسلم. بوسکلمات  جدیدی که میگی: ( بله / ماما / نیا (رونیا)/ م ( موز) / م م ( میمون)/ آم ( لامپ ) ) .

گل نازم  دیشب یه اتقفاق بد افتاد که باعث شد تا 4 صبح بیدار باشی و نخوابی البته هممون نخوابیم.دیشب ماشین بابایی رو از جلو خونه دزدین خیر ندیده ها. خیلی حالمون گرفته شد. سپردیمشون به خدا . ولی شما با قلب کوچیکت دعا کن پیدا بشه ماشین بابایی مهربون عزیزم.غمگین آخه شما یه فرشته ای و به خدا نزدیک تری عشقم. ایشالا که هر چی خیر همون بشه. امروز عصری هم تولد دوقلوهای عمو حسین دعوت بودیم .البته تولدشون 16 تیر بود ولی برای اینکه تو ماه رمضون نیوفته زودتر گرفتن. مبارکشون باشه سه سالگیون دوقلوهای خوشگل و بامزه. جشن

دیگه میریم سراغ چندتا عکس از تولد و ....

دختر عمو و پسر عمو جون 3 سالگیتون مبارکــــــــــجشن

 

 

پرنسس من قبل آماده برای جشن .بوسالهی ممانت قربون اون طرز کیف برداشتنت بشه. بوسآخه وروجک از کجا یاد گرفتی کیفتو اونجوری برداری آخه .تعجب

 

 

فدات بشم که با اینکه داری دوچرخه رو هل میدی بازم کیفتو نگه داشتی.خندونک

 

 

دختر عموی مهربون تا شما رو دید بوست کردبوس

 

 

 

 

پرنسس خوشگلمیبوس

 

 

 

تا برگشتیم خونه مادر جون لبستو عوض کنم سریع فرار کردی و همینجوری با شورت بدو بدو میکردی عشقم.

 

 

خونه مامان فریبا تا میریم میری سراغ یخچال تا از جای همیشگی اسمارتیز برداری شیطونچشمک

 

 

 

اینجا خیلی باحال بود تا دیدی همه رو مب نشستن و حرف میزنن شما هم رفتی اینجوری مثل بقیه نشستی و شروع کردی سخنرانی کردن تازه پاهاتم تکون تکون میدادی خنده.آخه تو چقدر عشقی وروجکبوس

 

 

پنجشنبه عصری اومدیم بریم آرامگاه که دیدیم ماشین پنچره مجبور شدیم با آزانس بریم. تو ماشین هر کاری کردم بشینی حریفت نشدم . هر یه ترمزی هم که میکرد خدا خدا میکردم پرت نشی .اصلا م اجازه نمیدادی نگهت دارم لجباز جونم.دلخور

 

 

از آرامگاه که برگشتیم بابا در حال پنچرگیری تو پارکینگ بود و شما هم کلی شیطونی کردی منم دوچرخه و ماشینتو دراوردم و کلی هم با اونا بازی کردی.خلاصه که پنچری ماشین به نفع شما تموم شد.چشمک

 

 

 

 

در آخر هم اینجا اومدم از حالت خوابیدنت عکس بگیرم که انگاری یه فرشته اومد به خوابت همون لحظه و قلقلکت میداد خندونک

 

 

 

 

 

الهی همشه چه تو بیداری و چه تو خواب لبا خوشگلت خندون باشه فرشته کوچولو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

Sin
31 خرداد 93 14:57
ووووای من یه 20 روز نبودم تا اومدم دیدم چقدر بزرگ شده رونیا جون خصوصآ تو اون مهمونی تولد ... ماشالا خاله جووون
Mobina
1 تیر 93 23:21
تـــــــــــــو تمام الفبا می شوی و مـــــــــن دوباره باید یاد بگیرم که چطور می شود نوشت .. الهی همیشه بخندی فرشته کوچولو
مامانیه رونیا
پاسخ
مرسی مبینا جوننننممممم