فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

اولین خنده های عشقم

مامان جون از وقتی دنیا اومدی اولا فقط تو خواب می خندیدی مثل این عکست ببین چه خوشگل می خندی.   بعدا که بزرگتر شدی یعنی دقیقا تو 27 روزگیت برای مامان تو بیداری خندیدی که کلیییییییییییی خوشحالم کردی . ایشالا لبات همیشه خندون باشه عشق من. اینم عکسش. و بالاخره توی 57 روزگیت یه خنده صدادار تحویلمون دادی.وایییییییییی که چه کیفی کردم.دوست دارم طلا خانوم.اینم عکسش (البته انقدر وول میخوری موقع خندیدن که همه عکسا تار میوفته)         ...
4 ارديبهشت 1392

رونیا و پستونک جونش

گل مامان وقتی شما تو دل مامان بودی من چون خیلی دوست داشتم که شما پستونکی بشی یه پستونک خیلی خوب و نرم برات پیدا کردم و خریدم.خیلی هم گشتم تا یه پستونک خوب پیدا کنم که شما خوشت بیاد.شما که به دنیا اومدی از روز دوم بهت پستونک دادم تا بهش عادت کنی .اما چی بگم از شما که دیگه زیادی عادت کردی نه اینکه به پستونک بلکه فقط همون پستونک اولی که بزات خریدم رو دوست داری و هیچ پستونک دیگه ای رو قبول نداری مامان جان.هر کاری می کنم نمیتونم حریفت بشم.آخه دخترم این همه پستونک خوشل هست چرا به این یکی گیر دادی آخه. اینم عکس پستونک جونت که شما عاشقشی.ببین چه زشته آخه گلم . اینم عکس شما و پستونک جونت . ببین چه کیفی می کنی باهاش.   ای...
4 ارديبهشت 1392

رونیا جون و حموم

خانوم خانوما چی بگم از خانومیت که تو حموم اصلا صدات درنمیاد.خیلی حموم رو دوست داری فقط وقتی گشنت باشه یکم نق میزنی که خوب اونم حق داری مامان جون یه بارم که تو حموم هروقت مامان فریبا آب میریخت روت براش میخندیدی .قربون خوش حمومیت برم من.چندتاعکس خوشگل از اولین حمومت تا الان که 2 ماه و 5 روزته طلا خانوم .ببین چه بزرگ شدی ماشالا...               اینام چندتا عکس بعد حمومته... ببین چه ناز خوابیدی .... آخه هر وقت از حموم میای اینجوری غش میکنی و می خوابی. فدات بشم من گل خوشگلم.بوسسسسسسسسسس.                ...
4 ارديبهشت 1392

دو ماهگی رونیا طلا مبارک.

عشق مامان دوماهه شدنت مبارک . امروز با بابا حجت 3 تایی رفتیم خونمون .شمارو گذاشتم تو تختت و آویز تختت رو روشن کردم بالای سرت کلی با تعجب نگاه می کردیش.فدای اون چشات بشم که امروز خونه رو کلی با تعجب نگاه می کردی.اینم عکسای جشن کوچیک دوماهگیت طلا خانوم.البته خودمونو کشتیم تا یه عکس درست و درمون ازت بگیریم ولی مگه می ذاشتی .بالاخره فقط تونستیم همینارو  بگیریم که خیلی خوب از آب در نیومده اما تو انقدر ماهی که تو همین عکسام میدرخشی گل مامان. بقیه عکسهادرادامه مطلب.       ...
4 ارديبهشت 1392

جشن 40 روزگی رونیا طلا...

    عشق مامان 9 فروردین خونه خاله صبای مهربون جشن 40 روزگی شمارو گرفتیم.خیلی خوش گذشت کلی هم بزن و برقص کردیم البته شما تمام طول جشن با اون همه سر و صدا خواب خواب بودی .مامان فدای اون ریزه میزگیت بشه که هرچی گشتیم واست لباس پیدا نکردیم مجبور شدیم برات بدوزیم.زحمت دوختن لباستو عمه زینب مهربون و مامان فریبا کشیدن .دستشون درد نکنه. چقدر بهت میاد این لباس .ماه شدی گلم.بوسسسسس اینم شیرنی های جشنت بود که خیلی بامزه بودن. ...
3 ارديبهشت 1392

روز دوم بعد واکسن

جیگر مامان امروز تبت یکمی بیشتر شده بود و همینطور همش میخوابیدی و هرکار میکردیم بیدار نمیشدی .بعدازظهر که بیدار شدی دیدم تبت بالا رفته.منم یه لباس تابستونی برات پوشوندم .چه جیگری شدی بعدشم گذاشتمت تو تشک بازیت تو هم محو تماشاش شدی و شروع کردی حرف زدن باهاش یعنی قق قق کردی کلی.دوست دارم فرشته کوچولو.اینم عکسش. بقیه عکسها در ادامه مطلب.     ...
3 ارديبهشت 1392