رونیا و غریبی و ترس
عزیز مامان این روزا پیشرفتای خوبی داشتی دیگه حواست خیلی بیشتر به محیط اطرافت هست کلی با فرش بازیت سرگرم میشی و ذوق می کنی و دست و پا میزنی واسش کلی برای ماها مخصوصا برای بابایی صداهای جالب در میاری و میخندی .بغل هرکسی دیگه نمیمونی و فکر کنم ماها رو میشناسی که این هم خوبه هم بد خوب چون نشونه ی بزرگ شدن شماست و باهوش شدن شماست که من عاشق این پیشرفتاتم بد چون بغل کسایی که خیلی دوست دارن و دوست دارن شمارو بغل کنن نمیمونی و گریه می کنی مثلا دیشب که رفته بودیم بهشهر نه بغل عمه فهیمه موندی نه بغل مامان بزرگ و خلاصه کلی بدقلقی کردی جیگرم . امروزم که مامان فریبا شمارو برد حموم برعکس همیشههههه که خیلی خانوم بودی و میخندیدی و ما خوشحال بودیم که شما حموم رو دوست داریی از اول تا آخر یکسرههههههههههههههه گریه کردی فکر کنم ترسیده بودیییییی چون وقتی از حموم اومدیم بیرون میخندیدییییییییییییی ای شیطوننننننننننن فکر کنم از این به بعد حموم کردنت خیلی سخت شههههههههههههه .با همه اینا آفرینننننننننننن به دخترم به خاطر همه پیشرفتاشششششششش من عاشقشونم هم خوباش هو بداشش. اینم عکس شماست بعد از کلیییییییی گریه که تو حموم کردییییی حالا خوابیدیییییییی .فدات بشم من مامانیی.