یاداوری خاطرات شیرین با عکسهایی فراموش شده ....
یکی یدونه مامان امروز بابا حجت که میخواست آهنگ بریزه تو فلش ماشین رو آورد بالا و بازش کرد و دیدم چندتا عکس از بیمارستان و روزی که شما دنیا اومدی توشه . یهو یادم افتاد که اینها رو خاله منان وقتی شما خیلی کوشمولو بودی اومده بود دیدنت برام ریخت تو فلش و من تا الان یادم رفته بود.خیلی قشنگ بودن و خیلی خیلی خاطره انگیییییییییییییییییییییز دلم یهو هوایی شد برای اون روزا و بوی خوش نوزادیات ... واقعا یادش به خییییییییییر:
هنوزم وقتی این عکسهارو میبینم حرصم میگیره که با اون همه پولی که بیمارستان میگرفت این لباسارو تنت کرده بودننننننننننن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی