28 صفر و حلیم پزون.
دخترک شیطون من امروز خونه مامانبزرگ حلیم پزی بود و ما هم دیرتر از همه رفتیم تا شما کمتر اذیت شی گلکم. ولی دیگه به گوشت ریختن و کره انداختن و گندم ریختن نرسیدیم و کلی ناراحت شدم.ولی اشکال نداره در عوض امسال نذر ادا شده پارسال تو بغلم بود : یه نی نیه سالم.طبق معمول اونجا خیلی خانوم بودی و روسفیدم کردی و بغل همه خانوما حتی غریبه ها هم میرفتی ولی اصلا با آقایون میونه خوبی نداشتی و ..... آبگوشت خوردی و یکم با اسرا بازی کردی و یکم هم با نینی های دیگه بازی کردی و یه دختر کوچولو اونجا بود که عاشق شما شده بود و هرجا میرفتیم دنبالمون میومد اسمش هم ملیکا بود ولی شما همش میخواستی موهاشو بکشی.دیگه یکم که گذشت شیر خوردی و بعد دو سه ساعت خوابیدی البته اسراجون شمارو خوابوند و تا اومدیم خونه و لباستو عوض کردم و داروهاتو دادم و حتی پوشکتو عوض کردم همچنان خواب بودی عشقم.واسه همینه عاشقتم دیگههههههههههههههه.اینم چندتا عکس از امشب.