فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

رونیا در آستانه 11 ماهگی.

1392/11/1 19:51
نویسنده : مامانیه رونیا
680 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی مامان.بغلعسل مامان دو روز لپ تاب نداشتیم و داده بودیم یه آپ دیت حسابی بشه و واسه همین این پست رو الان میزارم. این روزا حسابی درگیر کارای تولدتم و چون چندتا از کاراشو از جمله درست کردن کلیپ و گیفت هارو و لباست رو خودم دارم انجام میدم خیلی سرم شلوغه از خود راضیاز یه طرف هم تم تولدت رو میخوام سفارش بدم ولی دوست دارم عکس آتلیه یکسالگیت رو تم باشه باید زودتر لباست آماده بشه تا بریم آتلیه و البته خودم کار دامنشو تموم کردم و مونده بالاتنه اش که کاره عمه فاطمه است .از یه طرف هم مامانبزرگم حالش زیاد خوب نیست و امیدوارم خدای نکرده نگران .... .تو روزهای آخر ده ماهگیت حسابی شیطون و بازیگوش شدی و کلی هم کارای جدید یاد گرفتیتشویق.عروسک خوشگل مامان الان یاد گرفتی لی لی حوضک بگی البته اداشو در بیاری.هوراهیس کردن یاد گرفتی.هورا فوت کردن یاد گرفتی.هورا چشمک زدن هم یاد گرفتیهورا و دو قدم هم که راه میری و البته اگه یه دستت رو نگه داریم حسابی پیاده روی میکنیهورا.به شدت به من وابسته شدی و عملا هیچ کاری نمیتونم انجام بدم و همش تو خونه باید به شما سنجاق باشم حتی دستشویی هم که میرم کلی گریه میکنی تا بیام بیرون.خنثیعاشق سمنو و هانی اسنک شدی  خیلی دوسشون داری که هردوشون میان وعده های خوبینخوشمزه.تا کلید میبینی میری سمت در و میخوای بکنیش تو قفل که دستت نمیرسه باهوش کوچولو.هر چی دستت باشه تا بگم بزار رو سرت ممیزاری. تا میگم رونیا تلویزیون ببین نگاه میکنی و این یکی از شیوه های غذا دادن به شماست از خود راضی.تا میگم رونیا لالاکن سرتو میزاری رو بالش و مثلا لالا میکنینیشخند.قربونت برم که انقدر باهوشی. ماچآره گفتن رو هم یاد گرفتی البته با سر تکون دادن نشونش میدی و اصلا حرف نمیزنیلبخند.فقط تنها کلمه ای که میگی اهه.خنده البته دو روزی هست که بهم( ما )هم میگی فکر کنم میخوای بگی مامان.عاشق شبکه پرشین تونی مخصوصا تبلیغاتش که از جلوش جم نمیخوری و منم سو استفاده میکنم کلی غذا و ویتامین بهت میدمشیطانو در آخر دخترکم در آستانه یازده ماهگی تا ازش میپرسیم چند سالته با انگشتش 1 رو نشون میدهههههههههههه تا بوسه بارونش کنیمممممممماچبغل

اینم چندتا عکس از این روزهای آخر ده ماهگیت.

 

رونیااااااااا

 

رونیااااااااا

 

رونیااااااا

 

رونیااااااااااا

 

یکشنبه که رفته بودیم دریا برای نهار.

 

رونیااااااااااا

 

توی رستوران آهنگ شاد گزاشتن و دخمل منم شروع کرده بود رقصیدن.نیشخند

 

رونیااااااااا

 

پدرانه:

 

رونیااااااااا

 

بعدازظهر هم خاله افسانه و ایلین جون یه روزه برای دیدن مامانبزرگ اومده بودن که ماهم رفتیم دیدنشو.

این هم محبت از نوع آیلینی.

 

رونیاااااااا

 

شبشم رفتیم بهشهر که تولد زنعمو بود:

 

رونیاااااااااااا

 

رونیااااااااا

 

هانی اسنک خورون:

 

رونیاااااااااا

 

رونیاااااااااااا

 

رونیاااااااا

 

رونیاااااااااااا

 

سوالسوالسوال

 

رونیاااااااا

 

رونیااااااااااا

 

هیییییییییییییییس!!!!

 

رونیااااااااااا

 

وقتی بهت میگیم رونی خاموش نکنیاااااااااا .این شکلی میشی و کارتو میکنیابرو

 

رونیااااااااااا

 

کارت دیگه به دکمه های تلفن هم کشیدهههههه:ابرو

 

رونیاااااااااا

 

سمنو خوشمزه است ؟؟؟؟؟

 

رونیااااااااااا

 

با باباحجت رفتین پیاده روی:

 

رونیاااااااااااااا

 

و فرشته نااااااااااااز لالا کرده:

 

رونیااااااااااا

 

تمام دنیای منی دخترم:

 

رونیاااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آشنای قدیمی
2 بهمن 92 11:18
سلامـــــ عزیزمــ این دخملهــ چهــ ناز داره ! رقااااااااااااااااااااااااااص خانووووووووووووووومــــــ یه عالمهــــــ بووووووووووووووووس برای رونیآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
هانیه
2 بهمن 92 14:24
ای جانم چه پست قشنگی حال کردیم حسابی از راه دور عشقم چه کارائی یاد گرفته ماچچ چ چ چ چ چ آفرین نی نی
عمه فهیمه
4 بهمن 92 15:00
عاشقتم عزیزم چقد پیشرفت ماشالا