این روزهای ده ماهگی ...
سلام عشق کوچولوی ده ماه و نیمه من.قربونت برم من که کمتر از دوماه دیگه تولدتهههه و من هنوز تصمیم نگرفتم چیکار کنم؟حالا تا اون موقع ایشالا یه تصمیمی میگیرم.میخوام یکم از این روزهای ده ماهگیت بگم که چقدرررررررررر بهونه گیر شدی و لجباز. دقیقا از اوایل ده ماهگیت همش برای هر چیزی گزیه ات براهه و مدام نق میزنی و لج میکنی.خوابت بیاد گریهههههه.از خواب بیدار شی گریههههه. بخوایم بریم بیرون برای لباس پوشیدن گریهههههه بخوام لباستو دربیارم گریههههه پوشکتو بخوام عوض کنم گریهههههه و .....خلاصه که این روزها متاسفانه از خونه ما بیشتر صدای گریه میره بیرون تا خنده.نمیدونم برای دندون باشه یا اینکه چون بزرگتر شدی درکت از محیط بیشتر شده اینجوری شدی امیدوارم هر کدومش هست موقتی باشهههههاین روزا تا میام تو آشپزخونه گریه ات شروع میشه و بهم آویزون میشی و نمیزاری هیچکاری بکنم واسه همین یا اکثر روزا نهار نداریم یا وقتی خوابی مثل کوچولوییات تند تند یه چیزی درست میکنم.همش بهم وصلی و دوست داری همش یا کنارت بشینم یا تو بغلم باشی.بدغذا هم شدی و هرچی بهت تیکه ای میدم یاد گرفتی با زبونت میندازی بیرون و میمالی به فرش و بعد میخوای خودت با دست بگیری و بخوری حتی سوپت رو دوست داری اینجوری بخورییهمه چیو پرت میکنی و ماهارم تا میتونی میزنی.
حالا یکم از شیرین کاریات هم بگم همش ازت بد گفتم عسلی این روزا یاد گرفتی فوت کنی البته اینم مثل همه کارات منحصر بفرده خودته و با دماغ چندتا نفس محکم میکشی و میشه فوت کلمه الو رو میگی البته با این تلفظ ( aa ooo ). تا بهت میگم خرسی رو بوس کن میچسبونیش به دهنتو و بوسش میکنی.موش شدن رو هم بالاخرهه یاد گرفتی و تا بهت میگم موش شو میخندی و موش میشی و اکثر اوقات وقتی میخندی اگه بهت نگیم هم موش میشی میخندی و من عاااااااااااشق این قیافتمممم و دلم میخواد درسته قورتت بددممممم واسه همین خودم کلی تلاش کردم تا بهت یاد بدم نازی کردن هم یاد گرفتی گرچه با شدت نازی میکنی ولی بازم با زدنت متفاوتهنانای کردنت رو هم کامل تر کردی و تا برات آهنگ گوشی میزارم و میدم دستت سریع دستت رو بهم گره میکنی و بالا پایین میکنی و خودت رو هم در حالی که رو دوتا زانو میشینی بالا پایین میکنی. بعضی اوقات هم گوشی رو میزاری زمین و دس دسی میکنی.با آهنگ تبلیغات هم میرقصی وایسادنت خیلی خیلی بیشتر شده و تا وایمسونمت و میخونم برات ماشالا ماشالا و دست میزنم در همون حالت وایساده خودتو بالا پایین میکنی و دست مسزنی و آخرش خودتو پرت میکنی بغلم.میری جلو روروئکت و دکمه هاشو میزنی و بالاش وایمیسی و میرقصی.اینم استفاده شما از روروئکه دیگهههههههههیاد گرفتی حلقه های هوشت رو بزاری تو میله اش البته ترتیبشو هنوز یاد نگرفتیهمچنان عاشق توووپ و تابت هستی.همچنان بد داروییی و سر خوردن داروی یبوست که یکیش مقدارش زیاده کلی گریه زاری راه میندازی.با باباحجت کلی گرگ بازی میکنی و اونم همش گرگ میشه و شما از دستش فرار میکنی و جیغ و خنده و 4دست و پا به سرعت نور میای سمت من. بعضی اوقات هم ادای باباحجت رو در میاری و صدای گرگ در میاری که خیلی خنده داره.از جاروبرقی و ماشین لباسشویی به شدت میترسی.اینم بگم که یاد گرفتی از تخت ما بیای بالا ولی هنوز پایین رفتن رو بلد نیستی.دیگه چیزی یادم نیست که بگم.اینم عکسای ده ماهگیت ضمیمه این پستت:
گردش با عمه فهیمه:
به یاد نوزادیات هنوزم وقتی میزارمت رو پام دوست داری ....
و حتی همونجا خوابت میبره:
دیگه خونه عمو حسین هم بیکار نیستی ....
اینم خرس کوچولوی معروف که کلی خوش به حالشه چون تنها کسیه که از بوسهای شما بهره منده...
با کی با این جدیت الو میکنی دخترکم؟
یه بار و فقط یه بار این حلقه رو گزاشتم رو سرت و وقتی میوفتاد پایین میخندیدی بعدش ....
باهوش من هر جوری هست مسخواد دوبازه کار منو تکرار کنه...
وقتی میخوام کشوهاتو مرتب کنم بس که شیطونی میکنی و میای همه لباسارو میریزی بیرون مجبور میشم بزارمت تو تختت و به کارام برسم...
جدیدا تا میرسیم خونه مامان فریبا:
دخترکم بلده با لیوان آب بخوره ها میگی نه نگاه کن:
وقتی رونیا جیغ میکشهههه:
قربون بوسهای شیرینتتتت:
رونیا وقتی موش موشی میخنده:
و اینم وقتی بدون خنده موش میشه:
واییییی بازم گریهههههه.....
رونیا در حال مطالعهه:
آخ آخ فهمیییییید:
خنده شیطانی بعد موفقیت در آوردن تل سر:
و در آخر خواب یک فرشته 10 ماه ونیمه:
دخترکم تمام هستی من
تو فقط باش و نفس بکش
که وجودم به نفسهای توست!!!
خدایا شکرت.
پی نوشت:این پست رو با این همه عکس و این همه متن دیشب نوشتم وقتی خواستم ارسال کنم نی نی وبلاگ پیغام خطا داد و همش پرییییییییید.اینم قیافه من بود بعدش.