روزهای مریضی + پیشرفت
سلام عروسک خوشگلم که از شنبه تا حالا مریضییی .فدات شم که این ویروس بد دست از سرت برنمیداره و تو این هفته حسابی اذیتت کرده .عزیز مامان دوشنبه بعد اینکه بالاخره موفق شدیم ازت نمونه ادرار بگیریم البته با روش پا گرفتن نه کیسه گذاشتن بردیم آزمایشگاه و جوابشم همون روز دادن و خداروشکررررررر مشکل عفونت ادراری نداشتی. ممنون از خاله جونا که برای دخملم دعا کردین. ولی از همون شب سرفه و آبریزش بینی شدید شروع شد که بیشتر آبریزش بینی اذیتت میکرد و سرفه هات تک و توک بود. شبش مگه تونستی بخوابی. چون عادت داری با پستونک بخوابی بینیتم که پر بود و باید از دهن نفس میکشیدی و چون پستونک دهنت بود عملا نمیشد و همش گریه میکرد چون گیج خواب بودی و نمیتونستی بخوابی. اصلا هم نمیزاشتی برات پواار بزنم و جیغت میرفت هوااااااا خلاصه ساعت 3 صبح بابا رو فرستادم داروخونه تا برات قطره بینی بگیره . با کمک قطره بینی یکم بهتر شد اوضاع و ساعت 4 صبح خوابیدی و تا ساعت 12 ظهر فرداش هر 1 ساعت یا نیم ساعت بیدار میشدی به خاطر سرفه و آبریزش. خلاصه رفتم به دکترت گفتم و اونم برات یه شربت سرفه و یه قطره بینی قوی برات نوشت. از قبل هم که یه شربت حساسیت برات نوشته بود و دوتا هم که داروی یبوست داشتی و 3 تا قطره ویتامین که در روز باید مصرف میکردییییی و من موندم و شما و این همههههههه دارو در طول روز که هر بار از جانب شما گریه و جیغ و از جانب من غصهههههه. خلاصه بگذریم که هر بار برای قطره بینی ریختن قیامتی به پا میکنی تا دیروز حالت یکم بهتر شده بود ولی نمیدونم چرا دوباره از امروز هم تب کردی و هم سرفه های شدیدی میکنی جوری که با هر بار سرفه نفست انگار بالا نمیاد و گریت میگیره.امشبم چون مادر جون اینا از بهشهر مهمون خونمونن قراره با مامان فریبا و بابایی بری دکتر. کاشکی زود خوب شی گلم چون اصلا طاقت دیدن شما رو تو این وضیعیت نداریم.وقتی دارو میخوری بس که بیحال میشی جلو tv خوابت میبره بدون اینکه تلاشی بکنم تا بخوابی و این قیافت حسابی حالمونو گرفته زودی خوب شو گلمممممممم و دوباره شیطونی کن که دلمون هوایی شیطنتت رو کردههههه.
این چندتا عکس از این روزهایی که مریضی و بیحالی:
فدات شم که نمیتونستی با دماغ نفس بکشی و دهنت باز مونده.
اینجام دارو خوردی قیافت اینطوری شده.
اینم داروهای فراوونت تو این روزهااااااااااااااا
این روزا در عین مریضی پیشرفتها و کارای جدید هم میکنی. اول اینکه امروز یعنی در 10 ماه و 20 روزگی تونستی از مبل بری بالا اونم برای ظرف میوه.آفرین دخمل زرنگ من. بعدش اینکه از دیروز یاد گرفتی دکمه های ماهواره رو بزنی و خاموش و روشن کنی حتی شبکه عوض کنی شیطون بلا که دیگه با این وضعیت باید کلا دور ماهواره دیدن رو خط بکشیم.البته من خیلی وقته دیگه نمیبینم و فقط برای شما روشن میکنم تا کارتون ببینی یا تبلیغات بده و بشه بهت غذا داد.کار دیگه ای هم که میکنی اینه که ماهارو میترسونی و بابا که پخخخخخخخ میکنه و شما رو دنبال میکنه شما هم اداشو در میاری و صداتو کلفت میکنی و میگی هههههههههااااااااااا.فدات شم با این ترسوندت.دیگه هر حرفی بهت میزنیم رو متوجه میشی و انجام میدی میگم توپتو بیار میری میگیری و بهم نشون میدیش میگم پستونکتو بنداز و دیگه نخور تف میکنیش بیرون یا وقتی صبحها از خواب بلند میشیم میری کلیپسمو میگیری و میدیش به من که بزنم به موهام یا خودت میمالی به موهام.فدات بشم که انقدرررررررررر باهوشی عشق کوچولووووووو.عاشق حباب ساز شدی و همش عین بابا میخوای بزنی رو حبابها که بترکن .شیر خوردنت خیلی کم شده و بد شیر میخوری .نان 2 هم این روزا پیدا نمیشه و عمو حسین از بهشهر برات 4 تا گرفته.امیدوارم دیگه قحطی نیاد حداقل تا یک سالگیه شما.دوست دارم عشق کوچولوی مامانی ایشالا زود زود خوب شی فرشته کوچولوووووووووووووووو.
ببین تو تابت که میشینی جدیدا سرت به چی گرمه!!!!!!
اون زیر چی کار میکنی آخه وروجک؟
فکر کنم چون یه بار از دست ما یه تیکه ترشی افتاد پایین موقع غذا خوردن برداشتی و خوردی و خوشت اومد حالا دیگه هر بار میخوایم غذا بخوریم میری اون زیر که شاید بازم چیزی به شما برسه
اینم ور رفتن با ماهواره:
اینجام برای اولین باره که خودت رفتی بالای مبل و خوشحالی
خدایا مراقب فرشته کوچولوم باااااااااش و سلامتیشو بهش برگردون که مامانش طاقت نداره.