باغ بابایی ...
عشق کوچولو امروز یه روز تعطیل بود و یه فرصت خوب برای هواخوری اونم باغ بابایی.
شرح حال امروز به روایت عکس:
دخترکم اولش ترجیح میدادی به درختا دست نزنی ولی یکم که گذشت شروع کردی برگها رو کندن
بعدش با مامان فریبا شروع کردین پرتقال کندن تا بلکه برگهای بیچاره از دست شما در امان باشن
من فدای اون دستای کوشمولوت بشم که دو دستی پرتقال میچیدی عشقممممممممم
بفرمائییییییییید پرتقال دست چین رونیا
همه ای پرتقالهارو خودت چیدی عشقم
بعدش دیگه عشقم خسته شده بود از کار زیاد و یکم شیر خورد.
تو این فاصله بابا حجت رفت کمک بابایی تا نی هایی رو که چیده بود تمیز کنه.
مامان رونیا هم بیکار نموند و رفت کمکشون.تو اون هوای سرد زیر آفتاب حسابی میچسبید یکم تحرک.
عسل مامان هم با مامان فریبا مشغول خوردن دست رنجشون بودن
اینم چندتا عکس خوشمل که بابا حجت close up از فرشته کوچولو انداخته
طلا خانوم در حال لی لی حوضک گفتن
خلاصه که یه تفریح 5 نفریه خوب تو یه روز آفتابی ولی سرد بود و به هممون خوش گذشت.
عشق من به اندازه همه دنیاااااااااااااا دوست دارم