حال و هوای این روزها ....
سلام دختر قشنگم.گل ناز مامان عشق شیرین مامان.مامانی این روزا همه دارن نهایت استفاده رو از بودن در کنار مامانبزرگ میبرن و همش اونجا جمعیم و پیششیم. خداروشکر انگار هرچی دوروبرش شلوغ تره حالش بهتره این دو سه روزه هم مریم و مهتا از کرمانشاه اومده بودن و پنجشنبه شبم که همه فامیل و بچه ها و نوه ها و نتیجه ها به مناسبت ٧٩ امین سالگرد تولد مامانبزرگ جشن گرفتیم. خیلی خوش گذشت ولی هممون تو یه چشمون اشک بوووووووووود .خیلی بده بدونی عزیزت تا چندوقته دیگه بیشتر پیشت نیست و براش تولد بگیری.خدا خودش کمکمون کنه.
این روزا پاستیل شیرین مامان هر جا که وایساده باشه فقط راه میره و هر کیو هرچیو گیر بیاره هم میگیره و بلند میشه و راه میره .آخه عزیز دردونه مشکلش فقط اینه که هنوز خوب نمیتونه از حالت نشسته وایسه .خیلی کم دیگه ٤ دست و پا میره و یا راه میره یا با زانوهاش نیمه نشسته میره جلو.فدات شم عسل مامان. عزیز مامان حسابی خانوم شده و خودش شیشه رو میگیره و میخوابه و شیر میخوره البته باید حتما کنارش باشم تا بازیگوشیش نگیره .گل گلیه مامان این روزا خیلی شیر میخوره و همش شیشه شیرش دستشه و اگه خالی باشه میاره میده به من که براش شیر درست کنم حالا اگه شیشه شیر دم دستش نباشه یا فلاسکو میاره یا شیرخشکو.عشق کوچولو یه کار جدیدم یاد گرفته که اونم بغل کردنه چون من محکم بغلش میکنم و چنتا میزنم پشتش اونم دستای کوشولوشو دور گردنم محکم میگیره و چندتا میزنه رو شونه مامیش.آخ به قربون تو دختر مهربونمممممممممممممممممم.طلا خانوم بعد تولدش همه حرکتها رو برای پیشرفت رقصش ضبط کرده و این روزا با کوچیکترین و کم صدا ترین آهنگ ریتم داری میپره وسط و ضبط شده هارو پخش میکنه .حسابی نانای میکه حتی دستاشو از مچ میچرخونه عین آدم بززرگا و یکم که همه براش دست بزنن به وجد میاااد و از خوشحالی جیغ میکشه و حرکاتشو تند تر میکنه و هرجا میریم همه درخواست رقص رونیا رو دارن.تو تولد مامانبزرگ هم همه دوربینا رو به سمت یکی یکدونه من بوووووووووود.یه عادت بد هم پیدا کردی که فقط غذا رو میکس شده میخوری و اگه یه تیکه خیلی کوچیک توش حس بشه کل قاشقو میریزی بیرون و هیچ رقمه حتی سوپ کوبیده شده هم نمیخوری که خیلییییییییییییی بده و باید کم کم ترکت بدم میکس خوردن رو.امروز صبح هم برای اولین بار کله پاچه خوردی.البته فقط گوشت بناگوش و یکم مغز.امروز برات اولین کیفت رو خریدم یه کیف سفید مهمونی که بزرگتر شدی باهاش بری عروسی و من قورتت بددددددددم. راستی هدیه های نقدی تولدت رو هم دادم برات یه دونه دیگه النگو خریدم تا الکی خرج نشه که چون مثل قبلی پیدا نکردم اونم دادم دوتا یه مدل دیگه خریدم.مبارکت باشه طلا خانوم.البته یه مقدارشم دادم برای سفارش بی بی انیشتین .آخه وقتی تبلیغاتشو که یه تیکه از برنامشو نشون میده تو ماهواره میبینی از ذوق بال درمیاری و دست میزنی و نانای میکنی حتی به خاطرش اگه تو اتاق باشی تنهایی میری تو حال تا بهش برسی.منم دیدم دوست داری برات سفارش دادم.ایشالا خوشت بیاد.دیگه چیزی نیست جززززززززززززز:
فرشته کوچولو روز به روز عاشقترتیییییییییییییییم.
اینم چندتا عکس متفرقه از این روزاااااااااااا:
رونیا تو آشپزخونه: گازو که میبینی فقط میری سراغ دکمه فندک و چراغ داخل فر رو رو روشن خاموش میکنی .
رو در یخچال پر از عکسای نی نی گولویی شماست و همش نشون میدی و میگی نی نی .
اینجام یه معجزه رخ داده حاظرت کردیم که بریم خونه مامانبزرگ ولی تا پستونکتو خوردی خوابت بردد بدون هیچ تلاشی:
بستنی خورون پدر دختری:
و وقتی بستنی تمام میشود:
اینم مهتا جون و شما که هم شما عاشقش شده بودی و همش میخواستی بری بغلشو و بازی کنی باهاش و هم مهتا خوشگله دوست داشت شما نینیش باشی و همه کاراتو برسه.البته ناگفته نماند که شما به چشم یه تکیه گاه مهتارو میدی چون همش میگرفتیش تا بتونی بلند شی.
اینم تولد مامانبزرگ.
یعنی باور کردنی نبود که شما 10 دقیقه تمام اونجا نشستی و بازی تخته بچه هارو نگاه میکردی
اینجا بغل عمو اسماعیلی که عاشق بچه است ببین چیجوری با شما بازی میکنه که شمایی که بغل هیچ مردی به جز بابایی و باباحجت نمیری براش دست باز میکنی که بغلت کنه:اینجا دارین رو شیشه نقاشی میکشین:
و رونیا و شلمن:
البته مدتی طول نمیکشه که :
خاله هانیه چون میدونست عاشق LED هستی برات شلمن خرید اگه میدونس که بیشتر از اون عاشق باتری هستی انقدر پول اون شلمنو نمیداد بیچارهههههههههههههه:
دوست دارم بوس بوس بوس.