دوشنبه 23 اردیبهشت 92
طلاخانوم دیروز دوست باباحجت و خانومش که از یزد اومده بودن شمال مارو برای شام دعوت کرده بودن برای کباب .چون ویلا داشتن لب ساحل ما بعدازظهر راه افتادیم رفتیم سمت ویلاشون.خیلی خوش گذشت شمام خیلی خانوم بودی و کل راه و خوابیدی اونجام که میخواستیم بریم لب ساحل بیدار بودی و تونستیم کلی عکسای خوشمل از شما بگیریم . آخه این اولین باری بود که می رفتی دریاااااا دخمل خوشملم. درسته که شمالی هستی ولی چون تا الان هوا سرد بود جرات نمی کردم ببرمت دریاااااااااا.
اینا عکسای شما تو راه ویلا تا ساحله. فرای خوشگلیات مامی جون.
اینم عکسای طلا خانوم لب ساحل خوشگل دریای خزر
ولم کنین برم تو دریااااااا آب تنی کنمممممممممم دیگههههه
حالا که حواسشون به عکس گرفتنه من یکم دست بخورممممممممممم
جاتون خالییییییی دست خوردن لب ساحل از آفتاب گرفتنم بیشتر کیف میدهههههههههههههه
اینم یه گل خوشگل بین گلای دیگهههههههههههه
آخه مامانجون اینجا میخوابی من بین گلا گمت میکنمااااااااا
اینجام رفته بودیم سفره خونه چمازکتی جویبار برای شام. که خیلی کباب خوشمزه ای داشت و حسابی چسبید.تو راه دعا می کردم که شما اونجا بیدار نشی که مامی بتونه شام بخورههههه که عشق مامان حسابی خانوم بود و خوابید .
بقیه عکسای رونیا با مامان و باباش در ادامه مطلب.
اینم عکس خانوادگیمون که رونیا طبق معمول در حال دست خوردنههههههههههههههههه
رونیا و دستاشششششش و باباشششششششششش
رونیا و مامیشششششش
اینم آخرین عکس رونیا با پستونک جونش میون گلای جلوی در ویلا....