آخر هفتـــه و دو مهمون دوست داشتنی برای رونیـــا جون.
عزیزکم این آخر هفته حسابی مهمون داری کردی و دوتا نی نی مهمونمون بودن .یه شب دینا جونی اومده بود خونمون و بازی کردین و البته دعوا هم میکردین و آبتون تو یه جوب نمیرفت زیاد.شب بعدش هم خاله هانیه با دوستاش اومدن خونمون که یه دختر 7 ساله داشتن به اسم آدرینا که حسابی باهاش بهت خوش گذشته بود بس که آدرینا جون خانوم بود و هرچی تو میگفتی گوش میداد و کلی باهات بازی میکرد. روز جمعه هم همگی رفتیم باغ بابایی و هواخوری. از شبی که دینا جون اومد خونمون عکسی ندارم چون قرار شده بود خاله سهیلا عکس بگیره و من بریزم تو لپ تاب که آخرش هم یادم رفت.ولی این عکسای امروز باغ که توش آدرینا جون هم هست.
آدرینا مداد رنگی هاشو درآورده بود و شما کلی استقبال کردی و یه ساعتی همینجوری نشسته بودی و رنگ آمیزی میکردی با آدرینا.
تو راه باغ .
شما و آدرینا جون.
دیگه اصلا واینمیسی که یه عکس ازت بندازیم
بغلتم میکنیم که عکس بندازیم اینجوری عکسمونو خراب میکنی
دالی بازی میکردی پشت درخت منم شکار لحظه ها کردم.
تلاش برای چیدن پرتقال( میخوای ثابت کنی دختر شمالی هستی دیگه )
یکمی هم نی نای نای
قربون اون اخمت برم که از بچگی اخمالو بودی عشقم مخصوصا وقتایی که میخوای روی کاری دقت داشته باشی .
بوس بوس عشقــــــــــــــــــــــــــم