آخرین روزهای 2 سالگی .
نفس مامان بالاخره یه وقتی این وسطا پیدا کردم و بیام بنویسم از آخرین روزهای دوسالیت. عشق کوچولوی من دیه برای خودش بلبل زبونی شده و حسابی از همه دلبری میکنی با حرفهای بامزه و غلط غلوطتت و باشعرهای نصفه نیممه ای که میخونی و روز به روز کاملترشون میکنی .آخ من فدای اون شعر خوندنت بشم که همه جااشو غلط میگی نفسسسسسسسسسسسسسسسسم. به شعرهات کلاغ پر و عروسک خوشل من هم اضافه شده. عروسکم این روزها حسابی درگیر مریضی و تولدت بودم و متاسفانه نمیتونم عکسای زیادی از این برگ از خاطراتت رو ثبت کنم.فقط همین چندتا دونه عکس رو دارم که اونم تا قبل اینکه رم دوربین گم شه ازت گرفتم یه هفته ای میشه که رم دوربین گم شده و نمیتونم ازت عکس بگیرم و واقعا هم وقت نمیکردم برم پیدا کنم. دوست دارم یدونه من.
وقتی پرنسس رونیا هوس میکنن لمیده میوه بخورن
گل در اومد از حموم ...
وای ینی ما کشته مرده این حرکتتیم .این حرکت همون دراز نشست خودمونه که رونیا به تقلید از باباحجت میزنه
فدای اون پیچ گیسوانت
دوسه روزی باز معتاد تبلت شده بودی که دوباره ترکت دادم
پیکاسوی مامان
رونیا شلخته من
سیب زمینی خورون
اولین باری که با قمقه آب خوردی
تولد مادرجون که امون نمیدادی عمه شمع رو روشن کنه تا روشن نشده بود فوت میکردین شما سه تا فسقلی
بعدم که طبق معمول
چه اصراری داشتی کلاه کوثررو بزاری ینی هاااا
عکسای ولنتاینی و عشق کوچولوی شیرین من
عاشقتم فرشته کوچیک دوست داشتنی زندگی ما