روزهای بهـــــــــــاری دخترکم.
عشق دردونه مامان این روزها هوا حسابی عالی و بهاریه و ما هم از فرصت استفاده میکنیم و چون ماشین نداریم کلی پیاده روی میکنیم و میریم پارک نزدیک خونمون. شما هم حسابی بهت خوش میگزره و کلی برای پارک ذوق میکنی اکثرا هم تاب بازی میکنی و خیلی کم سرسره سووار میشی مگر اینکه یه نی نی اندازه خودت بره که شما هم پشت سرش میری. چون ترست ریخته از سرسره دیگه سرسره برات نخریدم ایشالا خونمون عوض شد برات میخرم چون تو این خونه وسایلت اصلا دیگه جا نمیشه چه برسه به یه سرسره .یکمی این روزا بدقلق و لجبازی فکر کنم برای دندون باشه. از عید هم که مریض شدی غذات خیلی خیلی کم شده و در واقع هیچی نمیخوری و کلی سلاغر شدی عشقم. این روزا کلی عاشق مداد رنگی و نی نی هستی .همش یا در حال نقاشی کشیدنی یا حرف زدن با نینی هات. کلی براشون شعر میخونی و خوشگل خوشگل حرف میزنی. کلی هم جملات بامزه میگی که اصلا یادم نمیمونه و باید حتما از این به بعد یه جا یادداشت کنم که یادم نره. دیگه میریم سراغ عکسای خوشگل خانومم.
عسل خانوم من:
رونیا نوازنده
یه روز که با مهتا جون رفتیم پارک و بعدش بستنی خوری:
خونه خاله صبا:
یه روز دیگه پارک.ببین چه خوشحالی تا رسیدیم پارک:
بعدشم مغازه بابایی:
اولین باری که موهاتو یه وری بستم
ماشین سواری تو پارکینگ:
عشقدونه من: