پست تصویـــری نیمه اول اردیبهشت.
یه روز اردیبهشتی عالی که باباحجت باجه عصر بود حسابی گشت و گزار کردیم دوتایی :
موقع تاب خوردن چشاتو میبستی و می خندیدی:
از ترس اینکه تو آب نیوفتی اینجوری وایسادی:
جدیدا عاشق آبنبات شدی:بهش میگی آبوجباد
برای ماشین یه گوسفند قربونی کردیم و کل ماجرا شما حضور فعال داشتی و حسابی حال کردیاااا
عاشق آب پرتقالی یا همون آب پیخابیا
خانوم خوشگل من
عزیزکم قربونت برم که صندلی ماشینت تو ماشین قبلی سوخت و الان تو این ماشین این مدلی میخوابی.هنوز دودلم که دوباره برات صندلی بخرم یا نه میترسم این همه پول بدیم و بخریم و شما نشینی دیگه تووش .نمیدونم والا در هر صورت تا تهران نریم این وضعیت ادامه داره.
یه بار مامان فریبا خونشون که بودی زنگ زد برای آیلین کلی باهاش حرف زدی از اون روز هروقت میریم اونجا تلفنو برمیداری و شروع میکنی مثلا با آیلین حرف زدن:
الو/سلام/خوبی؟/چه خبر؟/حالس خوبه؟/خبادز
عشقولک
یه شبم به عشق بلال خریدن برای شما رفتیم دریا:
یه شب که رفتیم بابل پیش دوستامون
از اول تا آخر شما فقط دوغ خوردی
نفس /زندگی تازه از خواب بیدار شده
عشقم در حال خلق اثر هنری با دودست
داری به زور یه تیکه کاکائو آخر بستنی رو میخوری
دو روزم هست مامانجونم از تهران اومده پیشمون و حسابی سرگرمیم.
دیشب که رفتیم دریا :
حسابی خوش به حال شما شده بود و کلی توپ بازی کردی:
اینم تو راه برات آهنگ گذاشتم صداش زیاد بود داشتی نانای میکردی:
آخ خدااااااااااااااا
دخترکـــ بی تکرارم به یقین تو بهترین هدیه خدایی به منـــــــــ