فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

آخرین روزهای خرداد ( ماه رمضان / چکاپ دکتر حمید / پوشک گیری ناموفق)

1394/3/28 16:22
نویسنده : مامانیه رونیا
548 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیز دردونه خودم. اومدم یکم از حال و هوای این روزات بگم. از شیرین زبونیت که هرچی بگم کم گفتم. دیگه تقریبا همه کلماتو میگی . فقط  ز رو س تلفظ میکنی /ک رو چ یا ت/ ق رو گ /گ رو ت و کلا چون کلماتو اشتباه میگی خیلی بامزه میشه.مثلا به فالوده میگی فالوچه/بغلم کن رو میگی بغلش کن/ دوچرخه رو میگی دوخرچه و خیلی شکرپاشی های دیگه که یادم نمیاد. عاشق عروسکهات و کلا نی نی ها هستی البته اونایی که از خودت بزرگترن و واقعا روابط اجتماعیت خیلی بالاست و به محض دیدن یه نی نی سریع میری پیشش و میگی سلام عسیسم و بدو بدو دیگه دنبالش هر جا که بره. رنگ هارو دیگه همه اصلی ها رو کامل بلدی ( زرد/سبز/نارنجی/قرمز/آبی/قه.ه ای /سفید/ سیاه / بمش(بنفش)) /کلی هم شعر بلدی : یه توپ دارم قلقلیه/ یه دختر دارم شاه نداره ( اونجایی که تو شعرش میخونه شاهزاده ها دوروبرش رو شما میگی شازادادا دوروبرش) / پیرمرد مهربون بی بی انیشتنین/ آهویی دارم خوشگله/ قطازقطار راه برو/ abcd رو هم کامل بلدی بخونی.به دبلیو میگی سبلیو خنده/ گاهی اوقاتم که میخوای مارو صدا کنی به اسم صدا میکنی. جدیدا از هرجا که میخوایم برگردیم خونه گریه میکنی و راضی نمیشیش برگردیم خونه. تا میشینیم ماشین میگی الان تجا بیریم؟ / از بین بازیها هم بازی با قابلمه و گازتو دوست داری و همش میگی یه غذا اوشمزه بپزم برای بابا/ تا عکستو نشونت میدیم میگیم این کیه میگی اونیا اوشگله خنده/ همینجور به شدت هم عاشق نقاشی هستی. از پروزه پوشک گیری هم که بعد سه روز بیخیالش دم چون اصلا همکاری نمیکردی و احساس کردم اصلا آماده نیستی که دیروز که پیش دکتر حمید بودم اون هم نظرش همین بود و میگفت اصلا بهش کاری نداشته باشید .خلاصه که پوشک رو گذاشتم برای وقتی که دکترت گفت.بگم از چکاپ دیروز که دیگه واقعا خانوم شدی و دیروز حتی یه ذره هم گریه نکردی حتی وقتی میخواست گلوت رو نگاه کنه. همون اول هم که رفتی تو گفتی شوتلات بده.خندونک  دکتر از وزن گیریت تو ماه قبل خیلی راضی بود.وزن تو این سن 11700 و قدت هم 87 بود.تعجبی هم نداشت چون واقعا برخلاف عید این دوماه اردیبهشت و خرداد خداروشکر اشتهات خوب بود. از دوسالگی یکمی لجبازیهات زیاد شده و مخصوصا موقع لباس پوشیدن و مو جمع کردن خیلی اذیت میکنی .که دکتر حمید هم اقتضای سنشه و اهمیت ندیم خواب آلود

یکمی هم از علایقت بگم: از بین غذاها لوبیا پلو و ماکارونی و کباب رو خیلی دوست داری .پلو با مرغ هم دوست داری / از بین میوه ها هم عاشق گیلاس و گوجه سبزی .توت فرنگی هم خیلی دوست داشتی ولی چندوقت قبل که خیلی خورده بودی یه عالم بالا آوردی من تو اون حالت داشتم به مامان فریبا میگفتم که احتمالا به خاطره توت فرنگی بوده دیگه از اون موقع میگم بیا توت فرنگی بخور میگی نه بالا میارم خنده کلا حواست خیلی جمعه و حافظه قویی داری. یه بار داشتیم از میدون ساعت رد میشدیم از مامان فریبا پرسیدی این چیه مامان فریبا گفت میدونه ساعته .ساعت داره. چندوقت بعدش از من پرسیدی این چیه من گفتم اینجا میدونه شما گفتی نه اینجا ساعته سکوتخلاصه که خیلی باید حواسمون به حرفهامون باشه دیگه.چون یه ضبط صوت همیشه روشن تو خونه داریم.چند وقتی هم هست که ساعت خوابت به کل بهم ریخته و شب ساعت سه چهار زودتر نمیخوابی اونم با دعوا و قهر و گریه صبح هم ساعت 1 یا 2 بیدار میشی که آدم میمونه بهت صبحونه بده یا ناهار؟ عادت خوابت هم فقط شده تو بغل من ینی یا رو پای من میخوابی یا تو بغل من حتما هم باید روم سمت شما باشه .با هیشکی غیر از من نمیخوابی. 

ماه رمضون هم که از امروز شروع شده و شما که دیشب تا سحر بیدار بودی و طبعا وقتی شما بیداری منم باید بیدار باشم خلاصه دیشب همگی تا ساعت 4 بیدار بودیم و بابا سحر خورد و باهم خوابیدیم.

اینم عکسای چندوقت اخیر:

عشقم فرشتم وقتی تازه چشاشو باز میکنه:محبت

 

 

لبخند زندگی بغل

 

 

پارک آفتاب:

 

 

 

اینجوری با ناراحتی داری یه نینی رو نگاه میکنی که گریه میکنه:

 

 

ای خداااا اخمشووووو 

 

 

 

طبق معمول دخترکم باز دوست پیدا کرده:

 

 

 

 

این عکس هم مخصوص خاله افسانه که ببینه این لباسی که پارسال برای  تولد شما خریده بوود تازه اندازه جوجه کوچولو شده سکوت

 

 

محل جدید شیطونی:

 

 

 

 

گل به سر عروس خندونک

 

 

فدای ناز موهات محبت

 

 

 

دلبرکم .شیرینکم. 

 

 

 

 

 

 

 

 

مهمون کوچولوی ناخونده:

 

 

 

یه روز باغ با بابایی و مامان فریبا : چون بابایی هندونه رو با نون میخورد شما هم نون میخواستی :

 

 

بازم پارک آفتاب این بار با دوستامون:

 

 

 

 

 

اینم سوپر مدل منمحبت

 

 

 

 

 

یه روز دیگه باغ بابایی بازم آبتنی البته با چاشنی نانایخندونک

 

 

 

 

 

 

 

اخمشوووووووووو

 

 

عروسک من محبت

 

 

 

بله وقتی رونیا خانوم میخوان با تسلط بیشتری کلشونو از  سانروف بیرون بندازن ما میشیم چهارپایه شون.

 

 

 

عشقم با باباحجت میرن دریا هواخوری:

 

 

 

 

 

اینم شکار لحظه هاست که داری رو شکم باباحجت پرپر یا همون بپربپر میکنی:

 

 

وروجک شیطون میخواد از رو دسته مبل بپره خطا

 

 

 

وقتی ما تهران بودیم تولد 4 سالگیه دوقلوها بود که دیشب کادوشونو براشون بردیم:

 

 

اینا هم کادوهای شما بود برای جلوگیری از حسودی و ماهگرد 29 بوس

 

 

 دوست دارم عشقولکم.محبت

پسندها (2)

نظرات (1)

رویا
28 خرداد 94 18:54
عزیزم تیپ رونیا خیلی قشنگه ... سوپر مدل