فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

یکشنبه 15 اردیبهشت 92

طلا خانوم دیروز دیدم هوا خیلی عالیه گفتم شمارو ببرم بیرون یه هوایی بخوری واسه همین بعدازظهر که شما از خواب پاشدی جاتو عوض کردم و شیر دادم بهت و سرحال که شدی پیاده رفتیم مغازه بابایی پیش مامان فریبا . آخه بابایی رفته تهران مامان فریبا مغازه بود. تا رسیدیم ٥ دقیقه نشد که شما پی پی کردیییییییییییییییییییی. از شانست یه پمپرز و دستمال مرطوب تو کیفم بود. خلاصه در مغازه رو بستیم و جاتو رو میز دخل عوض کردیم.   بعدش رفتم مغازه روبروی مغازه بابایی که لباس بچه داشت برات یه سرهمی و یه بلوز خریدم.مبارکت باشه طلا خانوم. وقتی برگشتم دیدم دوباره پی پی کردیییییییییییییییییییییییی .دیگه چون هیچی همرام نبود مجبور شدم برگردونمت خونهههه. خلاصه کلی شیطونی کر...
16 ارديبهشت 1392

جمعه 13 اردیبهشت 92

عسلم امروز همراه بابا حجت و مامان فریبا و بابایی رفتیم پارک جنگلی زارع. هوا فوق العاده عالی بود و بهاری منم فرصت رو غنیمت شمردم و به بابا حجت گفتم که حتما امروز شمارو ببریم یه هوایی بخوری . خیلی خوش گذشت اولش شما بیدار بودی و به درختا نگاه می کردی و حرف اققققق می کردی اما بعدش دیگه کم کم گرسنت شد و شیر خوردی و خوابیدی عشق مامان. اینم عکسای طلا خانوم از اولین گردش تو جنگل های خوشگل شمال.       بقیه عکسای رونیا طلا در ادامه مطلب.   اینجا بغل مامان فریباییی جیگرم.     اینجام بغل باباییییییی هستیی عزیز دلم.     اینام عکسهای تو و بابا حجت .   ...
13 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک

عزیزه دلم امسال روز مادر یه جور خاص بود برای مامان آخه امسال به لطف خدای مهربونمون و وجود دوست داشتنی شما منم مامان شدمممممممممممممم. هوراااااااااا. عشقم امیدوارم بتونم یه مامان خیلی خوب واسه شما گل دختر یکی یدونم باشم. امسال بابا حجت از طرف شما واسه من یه گل خوشگل خرید . دوست دارم عشق من. اینم عکس من و شما و گلی که شما به من هدیه دادییییییییییی.بوس                                       ...
13 ارديبهشت 1392

رونیا و خمیازههههههههههههه

عسلم کلا شما وقتی می خوای از خواب بیدار شی یه یک ساعتی طول میکشه .بیدارمیشی یه کش و قوس میای و دوباره می خوابی. این روال تا یه ساعت تکرار میشه تا آخر سر گرسنت شه و کاملا بیدار شی .اون موقع است که چشای خوشگلت وا میشه. اینجا چند تا عکس از مراحل خمیازت گذاشتم ببین چه باحال خمیازه می کشی.   اینجا خوابی گلم هنوز نرفتی تو فاز خمیازه.                 ...
11 ارديبهشت 1392

این روزهایی که نبودیم.

گل مامان این چند روز که برات چیزی ننوشتم دلیل خودشو داشت .آخه کلی مهمون دوست داشتنی داشتیم مامانجون مهربون و خاله افسانه جون و دخترخاله آیلین اومده بودن پیش ما شمال. خیلی بهمون خوش گذشت مامانجون کلی قربون صدقت می رفت جیگرم. خاله افسانه هم که دیگههههههههه نگوو همش بغلش بودی تو این چند روز که پیش ما بودن . البته مامی هم الان ٥ روز سرماخورده. با اینکه همون روز اول سرماخوردگی رفتم دکتر و دارو و آمپول و این حرفا و اینکه شما دو شب به خاطر من پیش مامان فریبا خوابیدی بازم امروز که از خواب پاشدی دیدم حالت های سرماخوردگی داری گلم. از دکترت وقت گرفتم که ببرمت پیشش تا سریع تر خوب بشی عشق مامان. امیدوارم زود زود خوب شی گلم . اینم چند تا عکس از این چ...
11 ارديبهشت 1392

خاطرات 2 ماه اول رونیا

دختر گلم چون من این وبلاگ از دو ماهگی شما درست کردم واسه همین اینجا خاطرات دو ماه اول زندگیت رو به صورت خلاصه واست مینویسم. 30/11/91 :  روز تولد شما . شما تو بیمارستان شفا ساری تحت نظر دکتر بنافتی در ساعت 9:40 دقیقه صبح دوشنبه 3 بهمن 91 با وزن 2600 گرم و قد 46 و دور سر 34 به دنیا اومدی. خوش اومدی گل خوشگلم.   1/12/91 :مرخص شدن از بیمارستان در ساعت 1 بعدازظهر.رفتن به خونه مامان فریبا و بابایی.   2/12/91:شروع زردی رونیا 3/12/91:افتادن بند ناف رونیا طلا.     5/12 91: آزمایش تیروئید و شنوایی سنجی. یه روز بد واسه من ورونیا چون از کف پای دخترم خون گرفتن دو بار یه بار برا تیروئید یه ب...
5 ارديبهشت 1392

هوراااااااااااااااا

بالاخره موفق شدم رونیا جون رو ترک پستونک جونش بدم .امروز بالاخره رونیا پستونک جدیدش رو پسند کرد.اینم عکس گل دختر با لباس توت فرنگی و پستونک جدیدش. فدات بشم من چقدر بهت میاد البته خودت خوشگلی که بهت میاداااااااااااااااااااا.جیگر مامانی.                                                         البته از این یکی پستونک خیلیم خوشش نمیاااااااااد .ببینین چه اخمی کرده.   ...
5 ارديبهشت 1392

رونیا طلا و شیر خشک

  طلا خانم شما که دنیا اومدی از روز دوم زردی گرفتی. روز هفدهم رفتیم تهران و اونجا شماروهم پیش یه دکتر بردیم و گفت خیلی زردیش طولانی شده و زیاد وزن نگرفته به خاطر همین برای شما شیرخشک تجویز کرد و گفت برای زردیش تا دو روز اصلا شیر مامی رو نخوری و فقط شیر خشک بعد از اونم روزی 2 الی 3 وعده که یکم وزن بگیری مامان جون.این شد که الان شما هم شیر مامی رو میخوری هم شیر خشک.اولین شیرخشکت ببلاک کامفورت بود الان هم به سفارش دکتر شفاهی نان 1 میخوری عشقم. فقط دعا می کنم که شیر خشک که میخوری می می مامان رو یادت نره . آفرین گل خوشگلم. دوست دارم عشقم. اینم عکس اولین شیشه شیرت که مثل خودت کوشولو بود.         &...
5 ارديبهشت 1392

اولین خنده های عشقم

مامان جون از وقتی دنیا اومدی اولا فقط تو خواب می خندیدی مثل این عکست ببین چه خوشگل می خندی.   بعدا که بزرگتر شدی یعنی دقیقا تو 27 روزگیت برای مامان تو بیداری خندیدی که کلیییییییییییی خوشحالم کردی . ایشالا لبات همیشه خندون باشه عشق من. اینم عکسش. و بالاخره توی 57 روزگیت یه خنده صدادار تحویلمون دادی.وایییییییییی که چه کیفی کردم.دوست دارم طلا خانوم.اینم عکسش (البته انقدر وول میخوری موقع خندیدن که همه عکسا تار میوفته)         ...
4 ارديبهشت 1392