فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

هوا چقدر گرم شده نهههههههههههههه؟؟؟؟

جیگرم امروز هوا خیلی گرم بود منم دیدم شما انگار بی حوصله و کلافه ای گفتم شاید گرمت باشهههه واسه همین تاپ تنت کردم و گفتم بهترین موقعست چندتا عکس خوشمل ازت بندازم چون تا لباستو کم کردم سرحال شدیییییییی. چه جیگریی دارم من خدااااااااااااا.                                                          بقیع عکسای جیگر خانوم در ادامه مطلب.       &nbs...
24 ارديبهشت 1392

دوشنبه 23 اردیبهشت 92

  طلاخانوم دیروز دوست باباحجت و خانومش که از یزد اومده بودن شمال مارو برای شام دعوت کرده بودن برای کباب .چون ویلا داشتن لب ساحل ما بعدازظهر راه افتادیم رفتیم سمت ویلاشون.خیلی خوش گذشت شمام خیلی خانوم بودی و کل راه و خوابیدی اونجام که میخواستیم بریم لب ساحل بیدار بودی و تونستیم کلی عکسای خوشمل از شما بگیریم . آخه این اولین باری بود که می رفتی دریاااااا دخمل خوشملم. درسته که شمالی هستی ولی چون تا الان هوا سرد بود جرات نمی کردم ببرمت دریاااااااااا. اینا عکسای شما تو راه ویلا تا ساحله. فرای خوشگلیات مامی جون.         اینم عکسای طلا خانوم لب ساحل خوشگل دریای خزر   و...
24 ارديبهشت 1392

کارهای جدید رونیااااااااا

طلا خانوم تازگیا کارای جالبی میکنی که با این کارات میخواییییییییییی مامی رو بکشیییییییییی نههه؟؟؟ هروز داری جیگرتر و شیرین تر و بازیگوش تر میشی عشقم  جدیدا وقتی میذارمت زمین یا رو پام شاید حدود 5 دقیقه مدام سرتو اینور و اونور میکنی خیلی بامزست مثلا سرسری میکنی وقتیم که اینکارو میکنی هیچی نمیتونه نظرتو جلب کنه. وقتی پوشکتو باز میکنم به محض اینکه چسباش باز میشه دوتا پاهات مثل فنررررررررررر میره بالاااااااا جدیدا تو دست خوردن حرفه ای شدی و دوتا مشتتو باهم میکنی تو دهنت تازه اگه پستونک دهنت باشه که پرتش میکنی بیرون و دستاتو جای پستونک میخورییییییییییی آخه دخمل مامی دست خیلی کثیفههه خدای نکرده مریض میشی هاااااااا . هرکاری میکنم حریف ...
22 ارديبهشت 1392

رونیا / دکتر / پنکهههههههه

جیگرم دیشب با بابا حجت شمارو بردم دکتر چون خیلی شیر بالا میاوردی. دکتر گفت مشکلی نیست ممکنه بعضی روزا اینجوری باشه و طبیعیه چون رفلاکس داریییی دیگههههه. از دست این رفلاکس خسته شدیممممممممممممم دیگه. آهای رفلاکسسسس دست از سر دخترم بردارررررررررررررررررررر وگرنه با من طرفی هااااااااااااااا.  اما بگم از شما که از اول تا آخر که تو مطب بودیم میخ پنکه سقفی مطب شده بودییییییییییییییییییییییی جوری که چشم ازش بر نمیداشتی که آخر آقای دکتر گفت به عنوان دارو یه پنکه سقفی براش بخرینننننننننننننننننننننن اینم بگم که تا رفتیم تو گفت چه پسر جدییییییییی دارین اصلا نمیخندهههههههههههههههههه.پسرررررررر؟؟؟؟؟ نمیدونم چرا هرکی شمارو میبینه میگه پسرههههه...
22 ارديبهشت 1392

وایییییییییییییی بازم حال رونیا بد شد.

نفسم  مامان کلی خوشحال بود که دیگه بعد از مصرف متوکلوپرامید حالت خوب شده و دیگه شیر که بالا میاری تو حلقت نمیره که نفستو بند بیاره ولی دیشب حالم گرفته شد شما یهو از خواب پریدی و شیر که بالا آوردی رفت تو حلقت و .......  . خدایا کی رونیا خوب میشههههههههه؟؟؟؟ دختر گلم خواهش می کنم دیگه اینجوری مامان رو اذیت نکن آخه مامان نفسش به نفس تو بنده گل مامان. خدایا خودت دخترم رو خوب کن. من طاققت دیدین رونیا رو تو اون حال ندارم. خلاصه صبح هم که بیدار شدی کلی شیر بالا آوردی هر بار که شیر میخوری .امشب میخوام ببرمت پیش دکترت. اینم یه عکس از شما که بعد شیر بالا آوردن راحت خوابیدی گل مامان . ایشالا همیشه با همین آرامش بخوابی.     ...
21 ارديبهشت 1392

آخر هفته با رونیا

گل مامان پنجشنبه شب جشن پسر عمه مامان دعوت بودیم.عرفان پسرعمه مامی و دوست بابا حجت دکترا قبول شد و به همین مناسبت سور داد .البته شماهم دعوت بودیاااااااااا اما از اونجائیکه جشن تو باغ بود و اونشب هوا خیلی سرد بود شما همراه مامان فریبا و بابایی زودی برگشتین خونه.من و بابا حجت دیرتر اومدیم .ایشالا همیشه موفق باشه تو زندگیش جشنش خیلی خوب بود و خوش گذشتتتتتتت . ایشالا جشن دکترای شما دختر باهوششششششششششششششششش مامی. فدات بشم من. اینم عکسای شما طلا خانوم که تیپ زدی و آماده رفتنی البته تو خوابببببببببببب. فدای خوشگلیات عسلم.       ...
21 ارديبهشت 1392

رونیا و غریبی و ترس

عزیز مامان این روزا پیشرفتای خوبی داشتی دیگه حواست خیلی بیشتر به محیط اطرافت هست کلی با فرش بازیت سرگرم میشی و ذوق می کنی و دست و پا میزنی واسش کلی برای  ماها مخصوصا برای بابایی صداهای جالب در میاری و میخندی .بغل هرکسی دیگه نمیمونی و فکر کنم ماها رو میشناسی که این هم خوبه هم بد خوب چون نشونه ی بزرگ شدن شماست و باهوش شدن شماست که من عاشق این پیشرفتاتم بد چون بغل کسایی که خیلی دوست دارن و دوست دارن شمارو بغل کنن نمیمونی و گریه می کنی مثلا دیشب که رفته بودیم بهشهر نه بغل عمه فهیمه موندی نه بغل مامان بزرگ و خلاصه کلی بدقلقی کردی جیگرم . امروزم که مامان فریبا شمارو برد حموم برعکس همیشههههه که خیلی خانوم بودی و میخندیدی و ما خوشحال ...
18 ارديبهشت 1392

یه صبح بهاری و رونیای سرحال

طلا خانونم تقریبا 10 روزی هست که خواب شما تقریبا تنظیم شده یعنی ساعت 12 شب شیر کامل میخوری و یه ساعت طول میکشه که آروقتو بگیرم و بخوابونمت دیگه حدودا ساعت 1 خوابت میبره تا ساعت 6 خودم پا میشم همینجور که خوابی بهت شیر میدم و تو بغلم نیم ساعت نشسته نگهت میدارم چون وقتی خوابی آروق نمیزنی و شیر ممکنه اذیتت کنه اگه زود بخوابونمت و دوباره می خوابی تااااا 9 صبح که دیگه سر حال بیدار میشییییییی. هر شبی که اینجوری کامل بخوابی صبحش سرحالی و کلی میخندی و صدا در میاریییییییییییی و دل منو با این کارات میبرییییییییییییییییی. فدات بشم من فرشته کوچولوی من.   اینجا 6 صبحه که شیر خوردی. ببین چه ناز خوابیدی بغل مامان .      &nbs...
18 ارديبهشت 1392

این روزهای من و رونیا

جیگر مامان ٢ روز بود که مامان بزرگ من که مریضه خونه مامان فریبا و بابایی مهمون ما بودن . واسه همین سرمون خیلی شلوغ بود چون همه فامیل یکی یکی میومدن عیادتش. واسه همین چون شمام که عادت به شلوغی نداشتی این دو روز اذیت شدی و همش این بغل  اون بغل میشدی واسه همین کریرتو آوردم بالا و شمارو گذاشتم توش که راحت تر باشی. البته بگم که شما یکمی حواست بیشتر جمع شده چون دیگه انگار وقتی غریبه ها بغلت می کنن میفهمی و خیلی خوشت نمیاد تازگیا قهر کردنم یاد گرفتی عشق مامان . بیچاره عمه مامی اون روز شمارو بغل کرد  و قربون صدقت رفت ولی گوشیش که زنگ خورد شمارو گذاشت پایین آنچنان گریه ای سر دادی که هیچکی نمیتونست آرومت کنه. آخه این که نمیشه طلاخانوم یکمی گ...
18 ارديبهشت 1392

پیشرفتتتتتتتتت

جیگر مامان یه هفته ای بود که صداهای جالب در میاوردی البته خیلی کم شاید یه بار یا دو بار در روز .صداهاییی مثل اااقققققق یا قققققققق یا گیقققققق. اما از دیروز خیلی بیشتر شده گل مامان دیشب و امروز یه نیم ساعتی داشتی باهامون حرف میزدیییییی و من و بابا حجت کلی ذوق می کردیمممممم چه قدر شیرین میشی جیگرم وقتی اینجوری صدا در میاریییی من که دلم غش میره واست بابا حجتم که کلی قربون صدقت میره . تازگیام یاد گرفتی دوتا مشتاتو میکنی تو دهنت و ملچ ملوچ میخوری.اینم چندتا عکس از شما که گذاشته بودمت تو فرش بازیت داشتی قق میکردی.                       &nb...
16 ارديبهشت 1392