باربرون پسرعمه مامی.
طلاخانوم امروز باربرون پسر عمه من بود و روز دوم واکسن شما. خداروشکر دیگه تب نداشتی امروز اصلا ولی من استامینوفنتو ادامه دادم.البته امروز به جای شیاف قطره دادم و خیلی بد میخوردیش و قیافت دیدنی میشد. بعدارظهر جشن باربرون بود و شما رو حاظر کردم و به بابا حجت گفتم هرلحظه حاظر ابش که بهت زنگ بزنم بیای دنبال رونیا که با ماشین بچرخونیش.چون مطمئن بودم که حتما یکم بگذره از اون لج ها و گریه های افتضاح میکنیییییییی این عکسای شما قبل رفتن. تل سرت و جورابت کار دسته خودمه هاااااااااااا ببین چه مامان هنرمندی داریییییییی اما شما برخلاف تصور من خیلی خیلی خیلی خانوم و آروم بودی و من اصلا باورم...