فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

باربرون پسرعمه مامی.

طلاخانوم امروز باربرون پسر عمه من بود و روز دوم واکسن شما. خداروشکر دیگه تب نداشتی امروز اصلا ولی من استامینوفنتو ادامه دادم.البته امروز به جای شیاف قطره دادم و خیلی بد میخوردیش و قیافت دیدنی میشد.  بعدارظهر جشن باربرون بود و شما رو حاظر کردم و به بابا حجت گفتم هرلحظه حاظر ابش که بهت زنگ بزنم بیای دنبال رونیا که با ماشین بچرخونیش.چون مطمئن بودم که حتما یکم بگذره از اون لج ها و گریه های افتضاح میکنیییییییی این عکسای شما قبل رفتن. تل سرت و جورابت کار دسته خودمه هاااااااااااا ببین چه مامان هنرمندی داریییییییی          اما شما برخلاف تصور من خیلی خیلی خیلی خانوم و آروم بودی و من اصلا باورم...
4 تير 1392

واکسن 4ماهگیییییییی...

دختر کوچولوی مامان بالاخره یکشنبه رفتیم بهداشت و واکسنتو زدیم.البته اول چکاپ قد و وزن بود.آفرین به گل دخملم که بزرگ شده. وزنت شده بود ٥٨٥٠ و قدت ٦٢. ماشالا به دخترم .و بعدش رفتیم برا واکسن خانوم پرستاره خیلی خوش اخلاق بود و اول قطره فلج رو برات ریخت و بعدش گفت باهاش حرف بزن تا حواسش پرت شه. و بعد ...... جیغ .گریهههههه به مدت ١ دقیقه ولی بعدش خیلی خانوم بودی و یادت رفتتتتتتتتتتت آفرین به دخمل شجاع خودم چون دوتا نی نی دیگه اونجا بودن که بعد واکسن یه عالمه گریه می کردن و ساکت نمی شدن.بعدشم که اومدیم خونه و تو لالا کردیییییییییی.ببین چه ناز خوابیدییییییییی.     بعداز خواب که بیدار شدی یکم تب داشتی اما تا برات شیاف گذاشتم خوب...
4 تير 1392

مهمونی خونه دینا جون جونی به جای واکسن 4ماهگی!!!!!!!!!!!

طلا خانوم دیروز صبح شمارو حاظر کردم با هزار استرس برات شیاف گذاشتم و رفتیم بهداشت برای واکسن ٤ماهگی .ولیییی از خوش شانسی شما گفتن واکسن فقط روزهای یکشنبه و سه شنبه میزنن  ما دست از پا درازتر برگشتیم خونه و من ناراحت از اینکه الکی برات شیاف استفاده کردممممممممم اینم عکسای شما که حاظرت کردم برا واکسننننننننننن       مامانی خیلی خوابم میاد میشه امروز واکسنو بیخیال شیییییییییییی     و بعد از چند دقیقه طبق معمول دیگه سرش رو بالش بند نمیشهههههههههه     منم که دیدم اینجوریه گفتم بهترین فرصته که بریم خونه خاله سهیلا و دخمل جیگرش دینا جونی.اونجا دختر خوبی بودی و اذیتم نکرد...
2 تير 1392