فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

باربرون پسرعمه مامی.

1392/4/4 2:32
نویسنده : مامانیه رونیا
324 بازدید
اشتراک گذاری

طلاخانوم امروز باربرون پسر عمه من بود و روز دوم واکسن شما. خداروشکر دیگه تب نداشتی امروز اصلا ولی من استامینوفنتو ادامه دادم.البته امروز به جای شیاف قطره دادم و خیلی بد میخوردیش و قیافت دیدنی میشد.زبان بعدارظهر جشن باربرون بود و شما رو حاظر کردم و به بابا حجت گفتم هرلحظه حاظر ابش که بهت زنگ بزنم بیای دنبال رونیا که با ماشین بچرخونیش.چون مطمئن بودم که حتما یکم بگذره از اون لج ها و گریه های افتضاح میکنیییییییینگران

این عکسای شما قبل رفتن. تل سرت و جورابت کار دسته خودمه هاااااااااااا از خود راضیببین چه مامان هنرمندی دارییییییییمژه

رونیاااااااا

 

رونیااااااا

 

رونیاااااااا

 

 

 اما شما برخلاف تصور من خیلی خیلی خیلی خانوم و آروم بودی و من اصلا باورم نمیشد تو اون شلوغی و سروصدای وحشتناک قشنگ شیر میخوردی میخوابیدی و بلند میشدی و میخندیدی و حتییییی با صدا میخندیدی و دل همه رو میبردیییییییییییییییتعجبتعجب کلی با اسرا دختر عمه من جور بودی حسابی براش میخندیدی و همه میگفتن چه دختر خوش اخلاق و خوش خنده ای دارییییییییییی ما یکبارم صدای گریشو نشنیدیمتعجبتعجب خلاصه دستت درد نکنه واسه همین بهمون این جشن خیلی خوش گذشت.

 

رونیااااااااااا

 

رونیااااااااا

 

رونیاااااااا

 

ساعت 1 شب اومدیم خونه و گفتم الانه که شروع کنیییییییییینگرانولی یکم نق زدی و داشتی میرفتی تو فاز لج که خوابت برددددددددد اوهالانم که دارم برات مینویسم شما خوابیدی و من چون فردا خیلی کار دارم گفتم وقت نمیکنم الان برات وبتو آپ کنم. دیگه برم بخوابم پیش شما. دخترکم خیلی خیلی خیلی دوست دارمممممممممممممم من فدایییی تک تک اعضای بدنت قلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)