گردش جاده کیاسر
نفس مامان امروز جمعه تصمیم گرفتیم بریم سمت کیاسر که هم خیلی جاده خوشگل و سرسبزی داره و هم خیلی خنکه و تو این هوای گرم تابستونی واقعا میچسبید . البته من و شما و بابا حجت تا ساعت ١ بعدازظهر خواب بودیم و حسابی کیف دادو دستت درد نکنه دخترم که به پای ما خوابیدی و گذاشتی ماهم کلی خستگی در کنیم. ساعت 3 راهی شدیم . شما مثل همیشه کل راه رو خواب بودی و به یکی از روستاها رسیدیم که خیلی جاده قشنگی داشت و پراز اسب بود و شما بیدار بودی و گفتم که پیاده شیم با اسب ازت عکس بندازم.
اینجا خیلی منظره قشنگی داشت حیف که نمیشد جلوتر رفت...
اینجام دقیقا یک متر عقب تر از جایی که بابا حجت واساده بود پرتگاه بود که خیلی وحشتناک بود واسه همین من جرات نکردم و تا دوتا عکس انداختم گفتم بریم که خدای نکرده اتفاق بدی نیوفته و بابا حجتم همش منو مسخره کرد و گفت ترسووووو
اینم یه عکس هنری در کناره همون پرتگاههههه.... (دلم رفت تا این عکسو گرفتم)
بعدش دیگه رفتیم یه جایی که تفریحگاه خیلی باحالی بود. هم رودخونه داشت هم آلاچیق هم باغ وحش هم سفره خونه. خیلی جای قشنگی بود.حیف بابا روزه بود وگرنه اونجا میموندیم و شام میخوردیم...
چون هوا خیلی خنک بود دیدم پاهات سرده و شلوار پات کردم...
اینم عکس شما و بابا حجت در حال گردش در قعر جنگل
بعدش دیدم هوا خیلی خنکه سوییشرتم تنت کردم
اینجام موقع برگشته که رو پای من به جای صندلی ماشینتیییی
من فدای اون قیافه همیشه اخم الودت بشمممممممممممممممممممممممموای که چقدر تفریح با تو خوش میگذرههههههههههه عروسکممممممممم....