فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

سفرنامه تهران(روز دوم : آتلیه و نمایشگاه)

1392/6/26 1:03
نویسنده : مامانیه رونیا
368 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مامان شنبه یعنی روز دومی که تهران بودیم ساعت 12 و نیم نوبت آتلیه داشتیم. بعد کلی تحقیق از اینترنت و این ور اونور سها رو انتخاب کردم برای اولین آتلیهههههههههه شما گل خوشگلم. یولخلاصه من و شما و باباحجت رفتیم آتلیه و خداروشکر راحت پیداش کردیم. و به موقع رسیدیم. اول که رسیدیم نمونه کارهارو که تو اینترنتم خودم دیده بودم رو برامون گذاشتن تا تم های مورد نظر رو انخاب کنیم: زمینه ها مشکی چون خونمون مشکیههههههههههچشمک. دکورهای انتخابی من و باباحجت: پر/جعبه/دستهای پدر و مادر/برگ گل/بند رخت/گل مردابی.بعد انتخاب رفتیم برای آتلیه قبلش به شما یکم شیر دادم  و لباستو تنت کردم و خانم عکاس شروع کرد. اولین عکسها خوب میخندیدی ولی از وسطا یعنی دقیقا از وقتی که خوابوندیمت تا صحنه پر رو عکاسی کنیم شروع کردی گریههههههه و نق زدن .قهرخوب آخه دختر من اصلا دوست نداره بخوابههههههههههه.ابرو عکاس که دید اینجوریه گفت با این وضعیت نمیشه تم بند لباس رو عکاسی کرد چون رونیا نمیخوابهههه.ناراحتبعدش که یکم شیر خوردی سرحال تر شدی ولی بازم خوابت میومد و خلاصه بقیه عکسها رو هر چی ما سه نفری خودمون رو به هر شکلی درآوردیم و همه کاری کردیم دلقکتا بخندی ولی نخندیدی که  نخندیدییییییییاوه ولی عکسهات خیلی خیلی خوشمل شدننننن آخه شما خودت یه عالمه خوشملی داری چه بخندی و چه اخم کنی . از خود راضی(یکی از عکسهات که من و بابا حجت عاشقش شدیم از اخمتهههههماچ).عکاسی که تموم شد اومدیم برای انتخاب عکس و خوشبختانه شما خوابیدی چون خیلی طول کشید و اگه نمیخوابیدی خیلی اذیت میشدی گلم. حالا عکسهایی که تو آتلیه ازت انداختم:

دخترکم در راه اولین آتلیه زندگیش:

 

رونیااااااااا

 

تنها عکسهایی که از صحنه عکاسی ازت انداختم (چون خانم عکاس دعوام کرد که نوت تنظیم منو بهم میزنه)ناراحت

 

رونیاااااااا

 

اونم دسته بابا حجته که با همه توانش داره شمارو میخندونه:نیشخند

 

رونیااااااا

 

دخترکم در حال تجدید قوا برای ادامه عکاسی:از خود راضی

 

رونیااااااااا

 

رونیا در انتظار کپی شدن عکسها برای انتخاب (البته یکم بعد خوابش برد)منتظر

 

رونیااا

 

عزیز دلم بعد آتلیه تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه مادر و کودک که روز آخرشم بود و خاله هانیه هم تو همون نمایشگاه یه غرفه داشت و ما هم رفتیم . اونجا همه عاشقت شده بودن برات غش  و ضعف میکردن و اصلا نمیشد یه غرفه بریم و صاحبش به وجد نیااااااااااااااد بس که ناز داری دیگه .ماچ از اونجا برات یه شلوار لی خوشمل و یه پازل چوبی و یه جغجغه بامزه و یه عروسک دستی خوشمل خریدم. مبارکت باشه طلا خانوم.بقیه به روایت تصویر:

رونیا به نمایشگاه مادر نوزاد کودک میرود:

 

رونیااااااااااا

 

رونیاااااااااا

 

انقدر اتاقت کوشمولوئه که اجازه نمیده آدم از یه چیزی مثل این حتی خوشش بیاد.افسوس

 

رونیاااااا

 

این بادکنکم عموهای نی نی سایتی بهت دادن که تا آخر دستت بود و حسابی دوسش داشتی:قلب

 

رونیاااااااااا

 

اینجام غرفه نی نی سایت که با آقا دلقک کلی عکسای خوشمل انداختی ولی هیچکدوم تو سایتشون نیست که آپلود کنم منتظرخوبه حالا به اصرار خودم این عکسو با دوربین خودمون انداختیماااا.

 

رونیاااااااااااا

 

از این عروسکا هم خیلی خوشت اومده بود که یدونه برات خریدم.

 

رونیاااااااااا

 

رونیااااااا

 

رونیاااااااا

 

یکی از کشته مرده هات عشقم:خنده

 

رونیااااااااا

 

طبق معمول یه نی نی دیدی و ....

 

رونیااااااااا

 

اینم آخرشه که منتظریم تا خاله با همکاراش بیان و خداحافظی کنیم .

 

رونیاااااااااااااا

 

اینم لالای یه کج کلاه خان:نیشخند

 

رونیااااااااااا

 

شبشم با اجازه شما من و باباحجت و هانیه رفتیم ارم.خجالت جات خالی.چشمکایشالا بزرگتر که شدی حتما میبرمت و کلی بازی کنی و جیغ بکشی.و من نگات کنم و از شادی تو شاد شم.خیال باطلبوسسسسسسسسسسسسس.ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان اهورا
25 شهریور 92 18:55
````````````````````````````````00
`````````````````````````````1¶¶¶¶¶¶¶
````````````````````````````¶¶111111¶¶```01¶¶¶¶¶¶
````````0``````````````````¶¶11111111¶¶¶¶¶¶10```¶¶
``````¶¶¶¶¶¶¶10```````````¶¶1111111111¶¶````````0¶
`````¶¶````01¶¶¶¶0`11¶¶¶¶¶¶11111111111¶¶11```````¶0
````1¶`````````0¶¶¶¶¶100`1¶11111111111111¶¶¶1¶¶¶¶¶¶0
````¶¶```````````````````0¶1111111¶11111111¶¶111111¶¶
````¶1````````````````````¶¶111111¶111111111¶¶11111¶¶
````¶¶````````````````````0¶¶¶¶¶¶¶¶¶1111111¶1111111¶¶
````0¶¶0`````````````````````01100`0¶¶¶¶¶1¶¶111111¶¶
````¶¶0``````````````````````````````011¶¶1111111¶¶
```¶¶0```````````````````````````````````¶¶¶111¶¶¶¶
``0¶1`````````````````````````````````````0¶¶¶¶100¶¶
``¶¶``````````````````````````````````````````````1¶1
``¶1```````````````````````````````````````````````¶¶
`0¶0```````````````````````````````````````````````0¶0
``¶0````````````````````````````````````````````````¶¶0
``¶1`````````010````````````````````````````````0¶¶¶¶¶1
¶¶¶¶1¶¶0````0¶¶¶0`````````````````````1¶¶0``````````¶¶
``0¶0````````¶¶¶0`````````````````````¶¶¶¶``````````¶1
```¶¶`````````0``````````011110```````1¶¶````````01¶¶11
`1¶¶¶¶¶``````````````````¶0``0¶````````````````````¶¶
1¶¶¶1¶¶``0``00```````````011110`````````111110`000¶¶¶¶¶
¶1011¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶1`````````````````````¶¶10001¶¶1¶¶¶¶¶¶¶
101¶¶10¶¶```````¶¶¶¶¶¶¶10````````11¶¶¶¶````````¶¶101101
01¶111¶¶`````````¶11111¶¶¶¶0``1¶¶¶¶¶¶¶0`````````¶000010
110011¶0``````0`1¶11111111¶¶¶¶¶1111111¶100``````¶10¶101
1101¶0¶¶````0¶¶¶¶1111111111111111111111¶¶¶¶0``0¶¶101111
¶¶01¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶11111111111111111111111111111¶¶¶¶1¶¶01¶¶1
000001¶111111111111111111111111111111111111111111¶101¶0
¶¶¶¶¶¶¶111111111111111111111111111111111111111111¶¶¶110
¶¶¶¶11¶11111111111111111111111111111111111111111¶¶01¶¶¶
000¶10¶¶1111111111111111111111111111111111111111¶10001¶
¶¶1¶¶10¶¶11111111111111111111111111111111111111¶¶0100¶¶
1100¶¶¶1¶¶111111111111111111111111111111111111¶10000¶¶¶
````¶¶111¶¶¶11111111111111111111111111111111¶¶¶111¶¶¶00
````¶¶00001¶¶¶11111111111111111111111111111¶¶111¶11¶0
````0¶¶00¶¶¶11¶¶1111111111111111111111111¶¶¶¶00001¶1
`````0¶¶¶¶`````1¶¶¶1111111111111111111¶¶¶0``1¶¶1¶¶0
```````¶¶````````1¶¶¶111111111111111¶¶¶0``````¶¶
```````1¶``````````0¶¶¶11111111111¶¶¶0````````0¶
````````¶1````````````1¶¶111111¶¶¶1```````````0¶
````````0¶¶10````````````1¶11¶¶0`````````````0¶1
``````````01¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶11¶¶¶¶¶111¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶0


ممنون از محبتتون.
مامان زری
27 شهریور 92 22:06
آفرین چه بابا و مامان پر انرژی
آخه من آرنیکا رو بردم آتلیه کلی انرژی ازم گرفت که دیگه نای هیچ کاری رو نداشتم


دست گل دخترم درد نکنه واقعا خیلی همکاری کرد تو آتلیه که نیم ساعته کار عکاسیش تموم شد. آرنیکا جونم خوب حق داشت عسل خاله خوب خسته میشهههههه دیگههههه