جمعه ای بدون رونیاااااا...
دختر یکی یدونه مامان سلام. عزیزم امروز بالاخره من و باباحجت پروزه رو اجرا کردیم و شما رو گذاشتیم پیش مامان فریبا و رفتیم آبشار اسبه او. عزیزم مارو ببخش ولی واقعا خیلی ریسک بود اگه شمارو میبردیممممممم چون یه ساعت اینا پیاده روی تو جنگل داشت یه ساعتم با ماشین راه بود تا شهر.این اولین باری بود که 7 ساعت ازت دور بودم و واقعا برام سخت بود و آخرا دیگه موقع برگشت گازشو گرفتم تا بیام پیشت. مامانی آخه قبل شما من و باباحجت همش جنگل بودییییییییییم هر پنجشنبه جمعه بدون استثنا یا جنگل یا مسافرت یا دریا خلاصه به تفریح بودیم.از وقتی شما اومدی خیلی محدودیت برامون پیش اومده البتههههههههههههههه بگمااااااااا همه این محدودیتااااااااااا و صد برابر بدترششششششش می ارزهههههههههههه به یه ثانیه وجود شما گل دخترمونننننننن.ولی واقعا این تابستون بدجوری دلمون هوای پیاده روی تو جنگل روداشتتتتتتت.بازم میگم امیدوارم مارو ببخشی که تنهات گذاشتیم. اونجا همش تو راه صحبت شما بودو همش میگفتیم ای کاش رونی بود /اگه رونی بود فلان اگه رونی بود فلان.اصلا حوصله عکس انداختنم نداشتم چون سوزه خوشگل عکاسیم باهام نبودددددددد.فقط یه جا که واقعاااااااااا محشر بود و تا حالا همچین مردابی رو ندیده بودم من و بابا به زور از خودمون عکس انداختیم اونم برای اینکه بعدا جاشو بهت نشون بدیم. اونجا چندتا بچه 3 4 ساله هم دیدیم تو مسیر پیاده روی که خوشم اومد و به بابا گفتم رونی رو هم باید از کوچیکی ببریمش جنگل که دوست داشته باشه و یه جورایی مثل خودمون جنگلی بار بیاددددددددددددددد.خلاصه ساعت 11 و نیم رفتیم و 6 و نیم برگشتیم.اومدیم دنبال شما و با اینکه واقعا هردومون خسته بودیم و خیلی خوابمون میومدددددددددد ولی دلم نیومد شما رو از این خونه ببریم اون خونه و به بابا گفتم بریم سر زمینمون تمشک خوری که رونی هم سرش هوا بخوره.بابای مهربونم مارو برد.بعدش یکمی با بابا حجت قدم زدین و تا میخواستیم بریم برا تمشک خوری خوابتتتتتتت برد تو ماشین و ماهم برگشتیم خونه و یه دوساعتی هممون خوابیدیم و بعدش دوتایی رفتیم حموم و آب بازی .چون امروز وقت کم داشتم تا بهت وعده های غذایی رو بدم مجبور شدم تو حموم سرلاکتو بدم که حسابی کیف کردی چون میتونستی همه جا بمالی و بازی کنی .قاشق و ظرف سرلاک همش تو دستت بود و به خودت میمالیدی و کیف میکردی. واسه همین حموممون 1 ساعتی طول کشید و حسابی خسته شدی و تا شیرتو دادم دهنت عین فرشته ها خوابیییییییی.از این به یعد اگه بشه میخوام هر وقت شبا دارم برات پست میزارم عکس همون لحظه خوابت رو آخر پست بزارم یادگاری بمونه. اینم از جمعه این هفتهههههههه بدون رونیا.دوست دارم گل خوشگلمممممممممممممم.
حالا عکسهاااااا:
این همون مردابیه که گفتمممممممم:
اینجا دوربینو به شاخه درخت آویزون کردیم تا تونستیم این عکسو بگیریمایشالا شما که بزرگ شدی از منو بابا عکس میندازییییییی.آخ من قربون اون دستاتتتتتت
پدر و دختر در حال قدم زدن:
اینم نی نی هندونههههههه و نی نی من
سرلاک بازی یا آب بازی؟؟؟؟؟
هیسسسسسسسس.فرشتم خوابیدههههه