این روزهای 11 ماهگی و شرمندگی مامان !!!
سلام عشق کوچولوی ١١ ماه و ٢٠ روزه من. دختر گلم باید مامان رو ببخشی بابت این همه تاخیر تو به روز کردن وبلاگت.واقعا تو این ماه ١١ حسابی شرمندت شدم و نتونستم تک تک خاطرات قشنگ با تو بودن رو اینجا برات ثبت کنم.مامان رو به خاطر کوتاهیش ببخش نازگلم. ولی بگم از این روزا که از ٣ شنبه عمه فهیمه اومد به کمک مامان برای کارای تولدت و حسابی سنگ تموم گذاشت و کلی به مامان کمک کرد.دیگه خیلی از وسایلت رو خودمون درست کردیم مثل کلاه تولد شما و دوستات که عمه زحمتشو کشید مثل پاکت های گیفت که کلی وقت گیر و سخت بود اما ارزشش رو داشت و واقعا قشنگ شدن و ساعت تولدت که از عکسای ١ ماهگی تا ١ سالگیه شماست همشو خودمون درست کردیم که واقعا کارای وقت گیر ولی دوست داشتنی بود چون سوزه همش شما بودیییییییی.لباستم که دیگه تقریبا تمومه و ریزه کاریاش مونده .اما بگم از شما که چقدرررررررر داری روز به روز شیرین تر و خوردنی تر میشیییییییییی. وای هر روز بامزه تر از دیروزتی و حسابی با شما بهمون خوش میگذره.هر روز یه کار بامزه میکنی که دلمو میبری حسابی و همش پش خودم میگم تا قبل از رونیا چیجوری زندگی میکردیم.از پیشرفتت که زیاد خبر خاصی نیست فقط اینکه همه تابلوهارو نشون میدی و میگی نی نی .فرقی هم نمیکنه تابلوی چی باشه عکس خودت یا حتی من و باباحجت همه از دید شما نی نی هستیم. راه رفتنت فرقی نکرده و خیلی تنبل خانوم تشریف دارین و همون چندقدم بیشتر راه نمیری.کار جدیدی که بازم مامان فریبا یادت داده دالی کردنه که دستات رو میزاری جلو چشت و دالی میکنی عشق کوچولو. آخه من فدای اون دستای کوشمولوت بشممم.بعضی اوقات هم هروقت دلت بخواد میگی ماما و چندباری هم به عمه فهیمه گفتی ا م (e mee).از غذا خوردنتم که بگم دیگه همه چی میخوری و خیلی بهتر از قبل خدارووشکر غذا میخوری ولی شیرت خیلی کم شده و تو روز به زور دو بار بهت شیر میدم.وابستگیت به پستونکت خیلی زیاااااد شده و کلی براش میخندی و ذوق میکنی و باهاش میخوابی بازی میکنی حتی غذا میخوری و این منو خیلی میترسونه واسه همین تصمیم گرفتم بعد 1 سالت ایشالا کم کم ترک پستونکت بدم چون انگاری هرچی بیشتر میگذره وابسته تر میشی بهش و میترسم سخت تر شه هر چی بگذره.از دندون هم که همچنان خبری نیست. دخملم داره یه سالت میشه هااا مامانی نمیخوای دندون دراری؟ البته همش علائمشو داری ولی بازم خبری نیست هههههههه.فدات بشم هر جور دوست داری مامان جون. شیرین عسل مامان بازم معذرت به خاطر اینکه عکسای این ماهت خیلی کمه ولی ایشالا تولدت جبران شه عشق کوچولو.
چندتا عکس از امروز رونیا (11 ماه و 20 روز)
قربون اون نگاهت که اینجوری داری کارتون میبینی.
این روزا حسابی خوش به حالته چون کلی چیز میز از روبان گرفته تا پارچه و کلی چیزای رنگی رنگی دوروبرته و حسابی کیف میکنی. اینجا هم داری با پارچه لباست دالی میکنی:
اینم از شیطنت بالا مبل. نمیدونم چرا از پایین دکمه های روروئکو نمیزنی و حتما باید بری بالا مبل و .........
این هم مراحل پایین اومدن از مبل:
وسط عملیات بودی که یهو تبلیغات پرشین تون شروع شد و حدود یه دقیقه ای اینجوری موندی
یه هفته ای هست که دارم یادت میدم خودت شیرتو بخوری و تا جایی که شیطنتت گل نکنه موفق بودم ولی اگه شیطونیت بگیره کل لباس و بالش و روتختی میشه شیر از بس که سر شیشه رو در میاری و فشار میدی دوباره میزاری دهنت و این کار چندصد بار تکرار میشه .....
اینم همین امروز عصره که داشتیم میرفتیم دیدن مامانبزرگ که متاسفانه حالش زیاد خوب نیست .
جمعه هم با عرض شرمندگی شما رو به دلیل سردی هوا گذاشتیم پیش مامان فریبا و با دوستامون رفتیم برف بازی. جات خالی عزیزم همه چی عالی بود فقط جای شما خیلی خیلی خالی بود. بابا حجت همش یاد شما میکرد و میگفت سال دیگه با دخترم میایم براش آدم برفی درست کنم و عکس بندازم و ...
تو این عکس هم دستامونو باز گذاشتیم و جای شما رو جلوی آدم برفی خالی گذاشتیم عزیزم.
خدایا مواظب فرشته کوچولوم باششش.شکرت.