این روزهای طلا خانومم.
سلام گل خوشگل مامان.شیرین ترین دختر دنیـــــــــا.وای که چقدر این روزا شیرینی تو و همه کارات بامزه شده آدم میخواد یه لقمه چربت کنه.تو این روزا که هیشکی دل و دماغ نداره تنها دلخوشیمون شمایی وو نمیدونم اگه شما نبودی میخواستیم چی کار کنیم مخصوصا بابایی.حسابی از همه دلبری میکنی و کارای بامزه میکنی. میخوام یکم از کارات بگم که دلمونو برده.البته شاید همه شیرین کاریات یادم نباشه.شرمنده
این روزا خداروشکر حسابی اشتهات زیاده و همش در حال خوردنی. از صبح شروع کنم که هر وقت از خواب بیدار شی حتی اگه نیم ساعت قبلشم شیر خورده باشی میشینی رو تخت و همش به پاتختی که روش وسایل شیرت هست اشاره میکنی و انقدر اه اه میکنی تا برات شیر درست کنم.همچنان مثل خودم خوشخوابی و تا ١٢ و یک باهم میخوابیم و عملا صبح نداریم. دیگه همش تو خونه تندتند راه میری و منم پشت سرت نگات میکنم و غش و ضعف میرم.به نظرم تا حالا هیچکدوم از کارای جدیدت مثل راه رفتنت برام شیرین نبود.خیلی بامزه راه میری عشقم. همه منظورت رو هم بالاخره بهمون میفهمونی .اگه چیزی تو اتاق بخوای که نتونی خودت برداری میری اتاق و میای تو حال که ما نشستیم هی تو اتاق رو بهمون نشون میدی و اه اه میکنی تا بلند شیم و بریم ببینیم چی میخوای.خلاصه که همه کارات رو با اون انگشت اشاره کوشمولوت و اه اه کردن پیش میبری عروسک کوچولو.چند روزی هست که بابا برات کتاب میخره و برات میخونه شما هم همش کتاباتو برمیداری و میشینی و مثلا شروع میکنی خوندن.آخ من به قربون اون کلمه هایی که نمیفهمیم چی میگی بشششم.عاشق اینی که در بطری و کلا هرچیز در داری رو باز کنی و ببندی بعدشم برای خودت دست بزنی .واسه همین باباحجت برات سرویس قابلمه اسباب بازی خرید که عاشقش شدی و همش در حال بستن درشونی یا داری با قاشق مثلا غذا هم میزنی توش. وقتی هم که لباس تنت میکنم میفهمی و در رو نشون میدی و میگی د د .
چندتا کلمه هم به دایره لغاتت اضافه شده اونم : د د / ایش (البته ی رو نمیگی ) / پیف پیف ( که باز هم ی وسطش رو نمیگی) / ب ب که همون صدای ببعیه که بالاخره یاد گرفتی/ دو رو هم میگی تا میگیم یک میگی دو / به به رو هم به غذا میگی./ نیست ( که فقط س و ت رو میگی و دستاتو باز میکنی که یعنی نیست)
اجزای بدنت هم اینارو بلدی:
چشم (با انگشت میکنی تو چشمت تا نشون بدی یا چشمک میزنی) / دهن( زبونتو میاری بیرون)/ گوش/دست / پا .
امروزم که تازه یادت دادم که بهت میگم رونیا خانم شه دست به سینه میشینی و میخندی.
اتل متل رو هم عمه فهیمه یادت داده منتها دو دستی رو دوتا پاهات میزنی.
همچنان عاشق نی نی هستی و تا یه نینی از فرسنگها دورتر ببنی یا صداشو بشنوی ذوق و جیغ و خنده تحویل میدی مهربوننننننننننننننننم.
امشب هم برای اولین بار با پاهای خوشگلت تو پارک قدم زدی و اولین پارکی که خودت راه رفتی توش عروسکم پارک آفتاب بود.که اونجا همش میخواستی خودت تاب بدی و تا تا عباسی میخوندی مثلا .
این عکس اولین باریه که تو بغلمون بودی و رفتی پارک و ٢ ماهه بودی.
و اینم اولین باری که با پاهای خودت رفتی پارک وقتی 13 ماه و 23 روزه بودی .
فقط میشه گفت خدای مهربونم شکرت.
از خورد و خوراکتم که دیگه بخوام بگم خلاصه میکنم که صبحها یا تخم مرغ نیمرو با کره یا آبپز یا فرنی با عسل و کنجد و این حرفها / نهار هم که یا سوپ میخوری یا غذای مارو/شام هم یا سرلاک یا غذای ما که بیشتر غذای مارو میخوری./میان وعده هم میوه و بستنی و کباب و بیسکوییت و .../خداروشکر عاشق کیوی هستی چو خاصیت شل کنندگی داره منم همش برات خورد میکنم و با چنگال میدم بخوری که عاشق این مدل خوردنی ( با چنگال)
مفهوم خیلی کارا و چیزا رو هم فهمیدی مثلا گوشیه مامان / لباس بابا / نی نی (عروسکت) یا مثلا موقع غذا خوردن آخراش که سیر میشی نمیخوای بخوری تا بهت میگم بخور برات دست بزنم یا بخور بریم د د یا بخور این آخریشه تموم میشه سریع میخوری که این کار منو خیلی راحت کرده.دیگه کمتر به گل سرت گیر میدی و اگه بهت بگم دست نزنیا خراب میشه حرف گوش میدی. میخوام کم کم تل سر هم برات بزنم که به اونم عادت کنی آخه تو دختر قرتیه مامانی دیگه.
کلی باباحجت بازی میکنی و کلا عاشقشی .کلا خیلی مهربونی عزیزم موقع خواب همش میای خودتو یه جوری میچسبونی به من یا دستمو میگیری یا دستتو میزازی دور گرنم یا میای رو بازوم میخوابی.کلی هم تو روز بغلمون میکنی اونم محکم که لذت بخش ترین لحظه رو برامون رقم میزنی با این کارت.
دیگه چیز بیشتری یادم نمیاد عروسکم .خیلی شیرینی به خدا عاشقتممممم. خدایا این لذت هارو نصیب هر کسی که دلش یه فرشته میخواد بکن. آمین. امشب یه اتفاق بد افتاد که هنوز فکرم درگیرشه و از بیخوابی اومدم این پست رو گذاشتم. وقتی رفته بودیم برات شیر خشک بگیریم اونور خیابون یه تصادفی شد که یه دختر جوون فوت شد. واقعا صحنه بدی بود.امیدوارم روحش درآرامش باشه و خدا به خونوادش صبر بده. خیلی سخته مرگ عزیزان منم که تازه یکم از حال و هوای مامانبزرگ دراومده بودم با دیدن این صحنه حسابی بهم ریختم. خدایا خودت کمک خانوادش باش.
اینم چندتا عکس از روزمرگی های طلا خانوم برای یادگاری.
وقتی یه مامانی عاشق نی نیه دختر باشه هر روز دنبال یه مدل موی جدید برای موهای ددخملشه:
همش تو کوکه این بودی که این اردکه چیجوری تخم میزاره
اینم یه صبحونه دبش تو بالکن به صورت خودکفا:
اینم چند شب پیش بستنی خورون:
بعد مدتها دوباره فیلت یاد هندوستون کرده بود( LED منظورمه)
دخترک همقدم پدر:
این بابا حجت هم همش سربه سرت میزاره اینجا از دستگاههی که برای روی فالوده آبلیمو میریزن آبلیمو داده به شما که به قیافت بخنده . از دست این آقای پــــــــدر
خونه مامانبزرگ اینبار بدون مامانبزرگ
دخترک خودکفا:
در حال بستن در شیشه :
جمعه صبح وقتی داشتیم میرفتیم روستای پدریه من.بابایی داشت شیشه ماشینشو تمیز میکرد شما هم با دستمال کاغذی به کمکش شتافتی
جمعه شب .بهشهر .خونه دوقلوها . بازی با عمه فهیمه
اینم تاب دوقلوها که همیشه در انحصار شماست وقتی اونجایی کوثر بیچاره رو از تاب با اه اه کردن کشوندی پایین تا عروسکشو تاب بدی
اینم یه بازیه جدیـــــــــــــــــد
برگشت هم از خستگی خوابت برد.
قربون قدت برم که چون قدت بلند شده بود دیگه نمیتونستی تو صندلیت بشینی چون پشت راننده بود پات میخورد به صندلی راننده.واسه همین آوردیم سمت شاگرد نصبش کردیم تا احت باشی گلک مامان.
وقتی رسیدیم ساری بابا وایساد از عابر پول برداره که بیدار شدی و چون اونجا یه تلفن همگانی داشت که دورش آکواریوم بود با بابا رفتی دیدن ماهی ها کلی ذوق و جیغ از خودت در کردی عشقمممممممممممم.
بعدشم آخر شبی رفتیم میوه فروشی .وای کل میوه فروشی رو برا خودت متر کردی واز بین اون همه میوه عاشق جعبه گوجه ها شده بودی و همش میرفتی و یکی یکی لهشون میکردی .نمیدونم چیجوری راه جعبه رو پیدا میکردی که هرجای میوه فروشی میزاشتمت پایین بالای جعبه گوجه ها پیدات میکردیم.خلاصه که کلی اونجا شیطونی کردم عشقم.
اینم یه عکس بامزه که هر کاری کردیم نور میوفته تو صورتت نشد که نشد.
اینم همین امشبه که رفته بودیم پارک.
بازم در حال تاب دادن:
داری تاب تاب عباسی به زبون شیرین خودت میخونی.
اینم عروسکیه که خیلی قبل شما بابا حجت برای من خریده بود و منم زده بودمش به در یخچال.از اونجایی که جدیدا عشق عروسک شدی به این هم رحم نکردی و اه اه کنان خواستارش شدی.
بازی با اسباب بازی جدید:
داری خودتو تشویق میکنی:
حالا غذا بهم بزنم:
بعدش هم تستش کنم.
عاشقانه هایم تمامی ندارند
وقتی تو
بهترین اتفاق زندگی ام هستی!!