فرشــــــــته من در آستانه 20 ماهگی.
فرشته کوچولوی من چند روز مونده بیست ماهت تموم شه و بشی فرشته 20 ماهه من .خیلی وقت بود از پیشرفتات و کارای جدیدت پستی نزاشته بودم .یعنی قبل 19 ماهگیت یه پست آخرین روزهای 18 ماهگی گذاشتم که سه بار اومدم کلی نوشتم از حرفا و کارای جدیدت و هر سه بار پرید و اعصابم خورد شد و دیگه ننوشتم. ولی تو این پست دیگه میخوام جبران کنم و تا جایی که ذهنم یاری کنه شکر پاشی های شما رو بنویسم.
اول بگم از کلمه های جدیدت که هزار ماشالا دیگه نمیشه شمرد و تقریبا هر کلمه ای که بگیم رو تکرار میکنی البته به غیر از اسم ها. یه چندتاش که یادمه رو برات مینویسم .اینم بگم که هنوز جمله نمیگی عشقکم. سیب: سی / پاستیل: باسیل / بستنی : بسی/ شکلات : چکوچا / رفت:دفت/ ناف:ناف / چشم:چش / ماشین:ماشی/ من :من / آره:آیه / چشم:اش / خیار: خا / الو :ایه / سلام : ایام/ شیرنی:شینی / پستونک :نام نا (اختراعی خودته) / ماست : ماس / بریم:بیم بیم / بغل: بل / لاک:آک /باز کن: باز / پوست کن :پوس /ش ش:بشینم/ بالا:بالا/ و خیلی کلمه های دیگه که ذهنم یاری نمیکنه عشقم.کلمه هارو هم خیلی خوب بکار میبری و به جا.
کارای جدید و بامزه هم زیاد میکنی مثلا تا باهات قهر میکنم یا اخم میکننم سریع میای خودتو موش میکنی و صورتت و میچسبونی به صورتمو نایی نایی کردنت به راه میشه و بعدشم لبامو میبوسی که بالاخره نتونم جلو خودمو بگیرم و خندم بگیره و آشتی شم باهات فسقل بچه با سیاستم.جدیدا هم دوست داری همش با صندل من تو خونه راه بری. موقعی که میخوام بخوابونمت حتما مزیزنی رو سینه ات و میگی لا لا ینی بزن رو سینم تا خوابم ببره این ینی لالا گفتن. برا خوابیدنتم که بیچارم میکنی زودتر از نیم ساعت امکان نداره خواببت ببره.جدیدا تنبل خانوم شدی و کمتر راه میای و همش میگی بل (بغل).تا یه لباس خوشگل یا لاک میبینی یا گلسری چیزی ببینی میزنی به سرت و میگی بای بای بای ( ینی وای وای وای ) . با باباحجت الله میکنی و میری مهر رو میاری و مثلا سجده میری ولی وسطاش بابا رو اذیت میکنی و تا بابا میاد سجده بره مهرشو میقاپی شیطون بلا.عاشق باب اسفنجی هستی چه پوسترش چه عروسکش چه کارتونش .جدیدا عروسکتو میزنی به دی وی دی و میگی ینی سی دی بابا اسفنجی بزار. حسابی حواست جمعه اطرافته .خونه مامان فریبا رو که از سرکوچشون میشناسی و تا میریم تو کوچشون شروع میکنی بالا پایین پریدن و به زبون خودت حرف زدن و ذوق کردن و خندیدن. این حرکتو موقعی که از جلوی اسباب بازی فروشی و فروشگاهی که همیشه خرید میکنیم و افلاطون هم انجام میدی و همه رو میشناسی باهوش کوچولو حتی همه پارکهارو هم میشناسی وتا میرسیم میگی باک ولی بعضی اوقات به میدونها هم میگی باک.. دیگه کامل یاد گرفتی از پله ها خودت بدون کمک بالا بری البته بدون چاردست و پا رفتن با گرفتن نرده ها بالا میری عشقم. با یه آهنگ ایمان فلاح که وسطش میخونه های های همراهی میکنی و میگی بای بای .هنوزم زیاد با اسباب بازیات سرگرم نمیشی مگر اینکه منم کنارت باشم . کتاب هم خیلی دوست داری البته اکثرا ما باید برات بخونیم و خودت باهاش سرگرم نمیشی .چندروزی هم هست که سبد اسباب بازیات رو گذاشتم اتاقت که دیگه کم کم عادت کنی تو اتاقت بازی کنی فعلا که فایده نداشته یا اصلا یادت میره اسباب بازی داری یا اینکه میری میاریشون تو حال پیش من بازی میکنی ولی اگه تا دوسالگی هم جواب بده خودش خیلی خوبه. تازگی ها یاد گرفتی تا حوصله جایی رو نداشته باشی میگی ماشی ینی بریم تو ماشین و بریم. وای چی بگم از سی دی نگاه کردنت جدیدا همش یکم سی دی نگاه میکنی و میگی عوض کن یکی دیگه بزار اگرم مخالفت کنم خودت دست به کار میشی و دکمه open رو میزنی و سی دی رو در میاری و یه سی دی دیگه رو میاری و خیلی شیک ها میکنی و میمالی به لباست که ینی تمیز شه بعدش میزاری تو سیدی و فشار میدی که بره تو. که البته چون دقیق نمیزاری جای سی دی رو همش گیر میکنه و کیه که خراب شه بدون نانای بشی. اگه مشغول خوردن چیزی باشی و یه خوراکیه جدید ببینی سریع قبلیه رو میاری و میگی نه . تا چاقو و لپ تاپ و چیزایی که نباید دست بزنی رو ببینی میگی نه نه نه و سرتو و انگشتتو به علامت نه تکون میدی . تو ماشینم که تا آهنگی رو دوست نداشته باشی میگی نه و خودت میزنی جلو. حموم رفتنتم که داستانیه برا خودش. تا اسم حموم رو بیاریم باید بری حموم دیگه . تو حمومم که حسابی بازی میکنی و مثلا به ما آب میپاشی و سر عروسکاتو شامپو میزنی و میشوری کاسه حموم رو میزاری سرتو میگی بای بای بای و خلاصه کلی حال میکنی البته همه اینا تا وقتیه که قطره آب روت نریزیم وگرنه نه نه گفتنت و گریه زاریت شروع میشه عشقم. همچنان هم برای تعویض پوشک و لباس بداخلاقی میکنی و به سختی اینکارو انجام میدیم. جدیدا هم که فک کنم چون دندونات دارن درمیارن بالاخره حسابی بدغذا شدی و تقریبا هیچی نمیخوری جز شیر سیب زمینی سرخ شده و کباب تازگی ها یه تخم مرغی که قبلا میخوردی هم نصفشو میزاری میمونه . شیر بعدازظهرتم که قطع کردم فایده ای نداشته. به شدت همچنان وابسته پستونکی. خدا به خیر بگزرونه پروسه پستونک گیری رو. هفته پیش یه چند روزی شیر خشکتو قطع کردم که فقط شیرپاستوریزه بخوری که دیدم شکمت سفت شد دوباره دیشب رفتم شیر خشک خریدم.دیگه چیزی یادم نمیاد برات بنویسم عشقم. عاشقتم یه عالمه عزیزکم.
عسل در حال دوییدن.
ببینیم باباجون چی نگاه میکنه
اینجا یه ذوقی برا کیسه پیاز کردی که نگو فک کرده بودی توپه بعدش که فهمیدی نباید دست بزنی همش گفتی ماشی ( ماشین) ینی بریم.
اینم تولد یکی از دوستامون بود که کافی شاپ گرفته بود.
طبق معمول انگش کاری کیک
هر موقع بخوای یه چیز بزرگ بلند کنی اینجوری میگی اااااه.
شیطونیات خونه مامان فریبا:
اینم یه مدل تی وی نگاه کردنه دیگه.
فدای این مدل خوابیدنت فرشته کوچولو.