روزهای محرمی رونیـــــــــا.
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم
از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم
در رکاب تو فدایی می شدیم
السلام علیک یا ابا عبدالله …
عزیز دلم امسال محرم دومین سالی بود که با وجود نازنین شما نذریمونو میدادیم امسال حسابی وروجک تر بودی و اصلا نمیزاشتی سربندت رو بزارم هی من میزاشتم و هی شما برمیداشتی.شب تاسوعا رفتیم که یکم دسته نگاه کنیم و با کالسکه رفتیم موقع رفت خوب بودیو و اذیت نکردی ولی اونجا تو خیابون حسابی اذیت کردی و همش تو اون هوای سرد کلاهتو برمیداشتی و دیگه آخراهم که از کالسکه تا میزاشتیمت پایین شروع میکردی بدو بدو تو جمعیت و ماهم هبچی از عزاداری نفهمیدیم و تصمیم گرفتیم تا شما رو تو اون جمعیت گم نکردیم برگردیم خونه تو راه برگشت هم تو کالسکه نشستی و تو اون شلوغی یکیمون شما رو بغل کرد و یکیمون کالسکه خالی رو برگردوند.روز عاشورا هم که به نذری پختن گذشت و شبشم تو هوای سرد و بارونی نذری رو پخش کردیم و برگشتیم خونه. روز عاشورا هم طبق هرسال رفتیم جامخانه و شام غریبان هم شما موندی پیش مامان فریبا و ما رفتیم آرامگاه. اینم چندتا عکس از این چند روز محرمی.
بریم لوبیا بخرییییییییییییم
بازم نی نی :
رونیا خانوم سرآشپز ناظر لوبیای هر سال:
پارسال:
و امسال:
اولش اینجوری بغل مامان فریبا بودی و پیاده نشدی:
پارسال همین موقع:
همزمان با پخش لوبیا شما با مامان فریبا :
بعد نذری هم یکم با باباحجت دسته نگاه کردین:
اینجا هم روستای جامخانه خونه برادر دوست صمیم بابایی و عموجون مامان دینا جونی.
تو پهن کردن سفره هم کمک میکردی
فدات بشم که برات بشقاب جداگونه هم گذاشتن عشقم:
نفسی و اعتراض به کلاه:
اینم عشقم در گذر زمان :( شب عاشورا 92)