ده روز غیبت اما موجه !!
عشق کوچولوی خوشگلم تقریبا ده روزی برات چیزی ننوشتم که خوب دلیل موجهی داشتم البته براش. تو این ده روز نه لپ تاب داشتیم و نه دوربین. بالاخره دوربین کارش به تعمیرگاه کشیده شد و درست شد امیدوارم دیگه خراب نشه. تو این ده روز عمه فاطمه بعد مدتها اومد پیشمون و دو سه باری رفتیم بهشهر دیدنش و و چندباری با خاله صبا اینا بیرون رفتیم و با مامان فریبا اینا شام خوردیم بیرون. شما گل دخترمم که حسابی درگیر دندونی فک کنم چون تموم لثه پایینیت ورم کرده و خیلی خیلی عنق و بداخلاقی عشقم. یه سرمای کوچولو هم خوردی تو این هفته که خوشبختانه فقط با آبریزش بینی بود و برطرف شد. اگه خدا بخواد بالاخره طلسم واکسن mmr هم فردا شکسته شه و بریم بزنیم. دیشبم که رفتیم پیش عمه فاطمه و رفتیم بهشهر یه دوری خوردیم و دسته نگاه کردیم که شما برات تازگی داشت و با تعجب نگاه میکردی و البته یه جاهاییش دست هم میزدی. راستی یادم رفت بگم که عمه فاطمه هم بارداره و ایشالا برای شما یه دخترعمه میخواد بیاره. دوشنبه هم که به امید خدا نذری هرساله مون رو میدیم .بعد عاشوراتاسوعا هم ایشالا میخوام ببرمت آتلیه و کم کم کارای تولدتو برسم. یه چندتایی عکس هم تو دوربین داشتم که برات میزارم.
تو پارکینگ داری مریم و الهام رو که تو تراس بودن نگاه میکنی.
جمعه هفته قبل اکبر جوجه قائمشهر:
دوغ رو گرفتی دستت و هی بدو بدو تو سالن:
حیف سوپر مدلم عکسش تار شد
اینم مال روزیه که سرما خورده بودیو حال نداشتی مشغول پاپ کورن خوردن.
حالا یکم مطالعه:
اینو بگم که شما اصلا رضایت نمیدی برات پیش بند ببندم و خیلی بدت میاد ولی اینجا به عشق نارنگی گذاشتی ببندم.
این ریسه بادکنک هارو دو اتاق میچرخوندی و میخندیدی.
اینم دیشبه که حسابی اذیت کردی:
تا یه نی نی اومد شروع کردین بیرون کله پزی دوییدن و جیغ کشیدن و رضایتم نمیدادی بیای تو :
دوست دارم دردونه خوشگلم.