آخرین روزهای 21 ماهگی + بی ماشینی + حلیم پزی امسال بدون مامان بزرگ...
این عکسا مربوط به شنبه هفته پیش که آخرین روزی بود که ماشین داشتیم و رفتیم باغ . اون روز قرار بود همگی بریم باغ تا پرتقالهای باغ بابایی رو بچینیم و خوش بگزرونیم که شما شب قبلش تب کردی و نرفتیم وفقط غروبش یه سر زدیم بعد هم رفتیم دکتر و خداروشکر با دارویی که داد حالت یه روزه خوب شد.
انبار باغ و پرتقالهای چیده شده و شیطون خانم من.
اینم دقیقا همون روزیه که ماشینمون به ملوک پیوست و شبش با ماشین بابایی رفتیم بهشهر:
بازی با باباحسن :
بعدشم یه افلاطون بعد مدتها حسابی چسبید:
از ترس از آبمیوه گیری رفتی بغل باباحجت و پایین نمیومدی:
داری میگی :تسسییید( ترسیدم)
به شیر پسته هم میگی: پسسسه
روزهای بی ماشینی و همش آزانس. مکافات دارم با شما تو آزانس همش وایمیسی و رو صندلی و نمیشینی و همشم تقتضای نانای داری و تازه اگه آهنگ شاد نباشه همش میگی نه نه تا عوض کنه برات شاد بزاره
پپ
موش نخورتت
رونیا پیکاسو :
کباببی مجید با خاله صبا اینا:
محو نی نی :
رونیا خود شیفته :
نانای با تبه (تبلت)
شوماخر با پرایدبابایی:
شیطونی با دوقلوها:
این عکسهام مربوط به نذری امام حسنه که نذر مامانبزرگ خدابیامرز بود که امسال بدون حضورش برگزار شد و جای خالیش حسابی حال همه رو بد کرده بود
طلای مامان سر دیگ حلیم امسال :
طلای مامان سر دیگ حلیم پارسال:
بازی با فینگیلیها
مادر فدای این همه شیرینیه حضور تو