فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

وقتی نام نا (پستونک) رو پیشی برد!!!

1393/10/13 15:10
نویسنده : مامانیه رونیا
254 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی خوشگلم

مامان از وقتی که شما هنوز نبودی و حتی خیلی قبلترها دوست داشت نینیش پستونکی باشه و تو سیسمونیه شما هم یه عالم پستونک بود و شما هم به دل مامان کردی و خیلی راحت از روز دوم پستونک خور شدی آراماوایل فقط یه نوع پستونک میخوردی ولی بعش به همه مدلش رضایت دادی واقعا تو این یه سال و 10 ماه هیچی مثل نام نا ( اسم اختراعی خودت برای پستونک) نمیتونست آرومت کنه و منم واقعا خیلی جاها با نام نا کارم راحتتر میشد ولی بالاخره باید این پروسه شروع میشد یعنی پروسه ترک نام نا. خطابعد از اینکه دکترت گفته بود منم نگران فرم دندونات شدم و خواستم یه امتحانی بکنم شاید راحت ترک کنی. این بود که دو روز البته بدون هیچ برنامه قبلیی وقتی بیرون میرفتیم نام نا رو با خودم نمیبردم و میگفتم خونه است تا دیشب که با خاله صبا اینا بیرون رفتیم و شما نام نا خواستی و ما گفتیم که نیست و نداریم یکم نق زدی و خوابت برد اونم ساعت 8 شب و این یعنی اینکه تا 3  الی 4 صبح بیداری بدبو.خلاصه وقتی اومدیم خونه گفتی نام نا و من هرچی گشتم یدونه هم از این همه نام ناها پیدا نکردم و یهو یه جرقه ای تو ذهنم خورد و گفتم ااااا رونیا انگار پیشی نام ناهات رو برده بیا بگردیم ببینیم هست. چشمکو کل جاهایی که گفتی رو رفتیم دیدیم حتی کشوی نام ناهای قدیمیت که اونجارو هم از قبل پاکسازی کرده بودمراضی. و وقتی دیدی واقعا نیست انگار قبول کردی و بیخیال شدی تا وقت خواب .در کمال تعجب وقتی خواستیم بخوابیم فقط دو یا سه بار گفتی نام نا و اونم تا گفتم دیدی که نبود پیشی انگار برده نام ناهارو و گفته رونیا دیگه خانوم شده بی خیال شدیتعجب .بگزریم که به خاطر خواب بد موقعت تا 3 بیدار بودی ولی چیزی راجع به نام نا نگفتی دیگه و خوابیدی تعجب.امروز صبح هم یه بار بیدار شدی گفتی و   یه بار چند دقیقه پیش که بازم تا گفتم پیشی برده یادت رفت؟ بیخیال شدی عروسک قشنگم.بوس دخترک نازم فرشته کوچوولوی من امیدوارم این مرحله رو راحت بگزرونی و اذیت نشی و مطمئن باش اگه ببینم ذره ای فقط ذره ای بابت نام نا اذیت داری میشی و یا روحیت خراب میشه به پیشی میگم نام ناهارو خیلی سریع برات بیاره عزیز دل من. دوست دارم دختـــــــــــرک شیرینم.بوس

این عکسا مربوط به 17 ماهگیته که با عمو مجی تو حیاط آموزشگاه عمه بازی میکردینه و تو گوشیه عمو بود نگاه کن من که نبودم همش نام نا دهنت بود .

 

 

 

 

 

 

 

دوســـــــــــــــــــــــت دارم.محبت

پسندها (2)

نظرات (1)

بابای ملیسا
18 دی 93 15:19
با سلام . ضمن تبریک به خاطر داشتن وبلاگ زیبا و پر محتواتون ، خوشحال میشم تا از وبلاگ دخترم ، ملیسا ، عشق بابا دیدن کنید . ملیسا منتظر حضور سبز شما تو کلبه مجازی خودش نشسته . راستی ما رو از نظرات خودتون به عنوان یادگاری ماندگار برای آینده فرزند عزیزم محروم نکنید .