چهارشنبــــه سوری 93.
عزیز دردونه من امسال با اینکه بارون تندی میومد چهارشنبه سوری ولی حتما باید میبردمت بیرون تا یکم آتیش بسوزونی آتیش پاره من.چون امسال خانوم شدی و همه چیو درک میکنی و عاشق فشفشه و شمع و اینجور چیزا بودی .به دعوت از دوست بابایی رفتیم تو محله اونا که حسابی آتیش بازی به راه بود و خوش گزروندیم. کلی پذیرایی خوبی داشتن.دستشون درد نکنه . شما هم که همش یه دستت فندک بود و یه دستت فشفشه های روی کیک مغازه بابایی. یه بالون آرزو هم برات گرفته بودیم که متاسفانه چون باروون شدید بود نتونستیم بفرستیم هوا. اینم چندتا عکس از اولین چهارشنبه سوریی که توش شرکت داشتی.
همون اول با تعجب به آتیش بازیا نگاه میکردی.
آش چهارشنبه سوری رو هم نوش جان کردی کلی.
بله دخترکم منور هم روشن کرد
اینجا داری فشفشه رو فوت میکنی.
همچنین آجیل 4شنبه سوری رو هم خوردی:
بابایی مهربون کلی برات فشفشه آورده بود:
اینم هنرنمایی باباحجت که بابایی به خاطر عکس ما آبشار روشن کرد ولی باباحجت فلش دوربونو روشن نکرده بود.
آخر سر هم با بابایی از رو آتیش پریدین. ممنون بابایی مهربون و مامان فریبا که بهترینهارو برامون میسازین.دوستون درایم.