فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

آخرین روزهای اردیبهشت دوست داشتنی .

1394/2/27 14:25
نویسنده : مامانیه رونیا
919 بازدید
اشتراک گذاری

 

تقدیم به همه دوستام بغل

 

 

وقتی به رونیا خانوم میگیم وایسا عکس بگیریمسکوت

 

 

جدیدا تا میای رو راه پله آماده میشی برای عکس .دیگه عادت کردی خندونک

 

 

یه شب که رفتیم پارک میدون معلم.اولش این فواره هارو دوست داشتی ولی یهو یکیش خیلی بالا رفت و یکم آب پاشید رو سر ما و ما هم بدو بدو فرار کردیم و از همون جا شما ترسیدیغمگین

 

 

عاشق این چراغها بودی .

 

 

مهربونم داره گل رو بوس و ناز میکنه بغل

 

 

 

یه چشمت همش به فواره بود که مبادا دوباره بریزه رو سرت چشمک

 

 

فدای اون اخمت.سلفی در جنگلهای زرین آباد.

 

 

 

یه جا میخواستیم وایسیم عکس بگیریم خیلی خلوت بود من ترسیدم و بابا گفت نترس ترس نداره .شما هم این کلمه ترسو شنیدی و دیگه اصلا رو زمین بند نمیشدی و میترسیدی قهر

 

 

 

 

شبشم رفتیم آتیشه .

 

 

شماره رو که اعلام میکردن شما جیغ میکشیدی و میخندیدی خنده

 

 

 

عزیز دلم چندروزی هست که موقع پوشک خیلی اذیت میکنی و با جیغ و دعوا پوشکت رو عوض میکنم بدبو.یه روز گفتم بریم برات یه گاشو بخریم تا شاید بشینی روشو و از پوشک راحت شی. خودتم موافق بودی و گفتی میشینم و جیش میکنم دلخور

خلاصه چندتا جا رفتیم برای پیدا کردنش و همه اونجاها کلی اسباب بازی داشتن ولی شما خیلی خانوم بودی و با اینکه خیلی اون اسباب بازیها جذبت کرده بودن ولی تا میگفتم نباید برداری و مال مانیست خانمی میکردی و میزاشتی سرجاشبوس واسه همین باباحجت این قطار خوشگلو برات جایزه خرید که به حرف ما گوش کردی.متنظر از اون روز عاشقش شدی و همش مشغولشی.

 

 

 

 

اینم گاشوی شما که البته وقتی اومدیم خونه اصلا سر قولت نموندی و اصلا حتی یه بارم برای جیش کردن روش نشستی و فقط به عنوان صندلی ازش استفاده میکنیسکوت. اصلا رضایت نمیدی شلوار و پوشکتو دربیارم و بشینی روش دلخور

 

 

جدیدا عاشق سفره انداختن شدی.

 

 

بعله این خانوم خوشگل هم همسایه بالاییمونه که شما ئاقعا عاشقشی و گاهی اون میاد پیش شما و گاهی شما میری پیشش و کلی باهم بازی میکنین و موقع برگشت اصلا راضی به اومدن نمیشی و همش میگی اسا اسا برم بادی کنم(برم پیش اسرا بازی کنم.)خندونک اسرا جون یک سال از شما بزرگتره.

 

 

 

 

 

عاشقتم عروسکم.محبتحیف که به زور عینک و کلاه میزاری غمناک

 

 

 

فرشته معصوم منبغل

 

 

تو این هفته یه دوباری ماشینتو بردیم پارک ملل و کلی ماشین سواری کردی عشقم.چقدرم دوست داری نفسم .آهنگاشم باهاش همخونی میکنی و با همه هم تو پارک میخندی و دوست میشیبوس

 

 

 

بعدش یه بستنی برجی میچسبه خوشمزه

 

 

 

به شدت از حشرات میترسی درست عین مامانت خندونک پشه مگس پروانه خلاصه همه چی .اینجا هم کرم بهت نشون دادم داری نگاه میکنی گفتم الانه که بگی میترسم ولی در کمال تعجی گفتی کرم میخوام تعجب

 

 

دیگه خودکار تا دوربینو میبینی دستم فیگور میگیری خنده

 

 

عشقم از حموم اومده و بعد مدتها رفته سراغ برج مکعبش

 

 

 

 

 

 

 

 

تشویق

 

 

و پیکاسوی من و عشق نقاشی محبت

 

 

 

 

 

یه روز که بابا باجه عصر داشت با بابایی و مامان فریبا رفتیم باغ 

اینم موش کوچولوی من که عاشق بالا پایین رفتن از پله شده 

 

 

وای نه به پارسال که به خاطر یبوستت همش درگیر بودیم باهات برای هندونه خوردن و شما نمیخوردی حتی لبم نمیزدی .نه به امسال که از هندونه خوردن سیر نمیششی سبز

 

 

تو سلفی هم دست از هندونه نمکشی:

 

 

 

اینم فوت فوتک که برای اولین بار تونستی توش فوت کنی کلی کیف کردی خندونک

 

 

بابا رفت تا از انباری ماشینتو دربیاره بریم پارک که تا چشت به دوچرخه افتاد هوس دوچرخه کردی دلخور

 

 

پارک ملل و ماشین سواریجشن

 

 

 

 

موشی و پله بی حوصله

 

 

 

بعله وقتی آقای پدر واکس میزنه به کفش دختر محبت

 

 

 

اینم یه روز که از ساعت 66 صبح بیدرا شده بودی نخوابیدی تا ساعت 5 غروب که اینجوری غش کردی و تا ساعت 8 و نیم شب خواب بودی سوال

 

 

جمعه شب.رستوران مجلل تای سیز .دعوت به مناسبت ماشین جدیدمون زیبا

حسابی اون جا اذیت کردی شیطونک  

 

 

 

 

یه جا بند نشدی که عکس بگیریم.دلخور

 

 

شنبه مبعث هم که تعطیل بود رفتیم پارک جنگلی :

 

 

برای اولین بار رانی خوردی و خوشت اومده بود خوشمزه

 

 

 

 

تا چشت به بازیا افتاد آنچنان جیغی کشیدی و بدوبدو و دست زنان رفتی سراغشون که البته اصلا ترامپولینو نرفتی و ترسیدی وفقط قایق سواری اونم به زور رفتی وبه زار آوردیمت بیرون خندونک

 

 

 

 

بعدشم کلی هندونه خوردی .

 

 

 

 

 

 

 

 

کلی هم با باباحجت توپ بازی کردی زیبا

 

 

 

برگشتنی هم رفتیم کارواش و اونجا یه سگ بود که شما ول کن نبودی همش میرفتی پیش سگه.بهش میگفتی عزییزم.هاپو جوووون خنده

 

 

شب هم فامیلا همه تصمیم گکرفتن شام بریم بازم پارک جنکلی که ما صبحش رفته بودیم.خندونک

 

 

راستی یادم رفت بگم که مادرجون و پدر جون پنجشنبه صبح رفتن کربلا و ما برای اینکه خواب شما بهم نخوره نتونستیم بریم بدرقه.غمناکایشالا به سلامتی برن و برگردن.زیبا

پسندها (4)

نظرات (3)

sin
27 اردیبهشت 94 23:11
عزیزممم عکساتون خیلی قشنگ بود
مامان مینا
28 اردیبهشت 94 18:14
خودمــ):
29 اردیبهشت 94 22:53
عالی خوشگله... به منم سر بزنین..خواهشا درخواست دوستی مو بپزیرین..