8 تیــــــــردوست داشتنی + عکس .
بله 8 تیر دوست داشتنی با خاطره ای شیرین که همیشه برامون این روزو زنده نگه میداره. ممنون خدای مهربونم.
ماه نهم حاملگی که شکم مامانو حسابی قلمبه کرده بودی.
و اما این چند روز از روزهای اول تابستونی که اتفاق خاصی نیوفتاده ولی چندتا عکس هست که برات میزارم.
وای ینی عاشق این عکساتم
وقتی رفته بودیم برا عمه فهیمه سرویس چوبی ببینیم:
اینجوری با تعجب همراه با ترس داری دنبال کلاغی میگردی که باباحجت بدجنس بهت گفت که یجا وایسی ازت عکس بگیریم
همه آدامسا رو باهم انداختی تو دهنت
شیطنت :
مانکن خوشل مامان:
بازم مانکن کوچولو قربون اون عشوه هات عروسک من
عشق سانروف :
مغازه بابایی و فضولچه مامان:
وقتی باباحجت دست خالی از سرکار برمیگرده و عذاب وجدان میگیره و با همون لباس با دخترکش میره سوپر:
جمعه تو راه عباس آباد با مامان فریبا و بابایی:
کنار رودخونه بعد آبتنی چه میچسبه گیلاس خوردن
موقع برگشت هم راضی نشدی بیای خونه و با مامان فریبا و بابایی پیاده شدی که باهاشون بری باغ
وقتی بهت میگم رونیا نکنی بر هارو هاااا: اینجوری میخندی
بالاخره کتونی کادوی جشن قدمت اندازت شد
به دنبال مورچه:
ابرو میندازی بالا بالا
الهی مامان فدای اون بغضت بشه:
نبینمت اینجوری مامان جووووووونم
دوست دارم پرنسس خوشگلم.