فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

واکسن 6 ماهگیییییی...

عشق مامان بالاخره با 5 روز تاخیر یکشنبه رفتیم برای واکسن من و شما و عمه فهیمه رفتیم . بازم صبح ساعت 9 بیدارت کردم و قطره و شیر دادم بهت و حاظرت کردم و راهی شدیم.قربونت برم که ذوق داشتی موقع بیرون رفتن. این عکسته تو پارکینگ قبل رفتن...     فدای اون قیافت بشم من.  اونجا که رسیدیم  دوتا نینی تو اتاق بودن که داشتن واکسن میزدن و گریه میکردن منم اصلا حواسم نبود که با اون شرایط شمارو تو نبرم خلاصه باهم رفتیم تو تا کارتتو بزارم تو نوبت که شما با دیدن گریه نی نی ها بغض کردی و قیافت خیلی مظطرب شده بود. فدات بشم که تا دیدم اینجوریه اومدم بیرون. بعدش که نوبتمون شد تا شمارو تو تخت خوابوندم دستات باز شد که بغلت کنم و بازم بغض...
4 شهريور 1392

آخر هفته و سورپرایز بابا حجت...

گل ناز من این آخر هفته هم به تفریح و گردش گذشت . ولی خودمونیما چقدر با تو گذروندن آخر هفته ها شیرینه در کنار سختی هاش. پنجشنبه که با خاله صبا و عمه فهیمه رفتیم برات خرید کردیم و دوتا پیرهن خوشمل مثل خودت خریدم و شبشم با بابا حجت و عمه فهیمه رفتیم کنسرتتتتتتتتتتتتتت 0بازهم کنسرت) و باز هم شمارو گذاشتیم پیش مامان فریبا البته اگه به من بود که شما رو هم میبردم ولی خوب چون اجازه نمیدن نمیبیرم اینجا تو پارکینگ خونست که داشتیم میرفتیم خرید .من فدای اون خندتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت....     جمعه هم صبح بابا حجت به زور از خواب بیدارمون کرد و گفت که حاظر شین بریم یه جایی. هر کاری کردیم من و عمه فهیمه که بفهمیم کجا میخواد ببرتمون نگفت ...
2 شهريور 1392