فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

روز یکدونه دخترمون مبارککککککککککککککککک...

دختر همچون برگ گلم/ نازدونه مهربونم /فرشته صورتیم روزت  مبارککککککککککککک.                                اینم کادوی من و بابا حجت به یدونه دخترمونننننننننننننننننن.                            بقیه عکسای گل دخترم و نی نی اش در ادامه مطلب...                  ...
17 شهريور 1392

این پنجشنبه و جمعه چیجوری گذشت...

طلاخانومم پنجشنبه بعدازظهر با هم یعنی من و شما رفتیم کالسکه سواری چون من تو بازار کار داشتم خلاصه کلی کالسکه سواری کردیم. این عکست قبل رفتن به کالسکه سواری که طبق معمول با ریمل من سرگرمی تا من حاظر شممممم      بعدش که کارمون تموم شد به بابا زنگ زدم که بیاد دنبالمون و بابام با ماشین اومد پیشمون و رفتیم یه دوری تو شهر بخوریم که به خاله صبا هم زنگ زدم که حاظر شن و باهم بریم.بعدش رفتیم اسنک خوردیم و از اونجایی که باباحجت اسنک دوست نداشت موقع شام با شما رفت بیرون که دیدم بستنی به دست و لب و لوچه شماهم همه بستنی برگشتین و کلی بابا رو دعوا کردم که چرا به شما بستنی داده آخه گلم هرموقع یکم بستنی میخوری شیر بالا میاری. خلاص...
16 شهريور 1392

این روزهای فرشته کوچولو...

عزیز مامان امروز میخوام یکم از تغییراتت بگم.  الان که شش ماه و نیمته کامل کامل میشینی و اشیا دوروبرت رو با یه دست به راحتی میتونی بگیری اگه یکم دورتر باشن یه دستت رو تکیه گاهت میکنی و با اون یکی دستت کلی خم میشی تا بگیریش من فدای اون هوشششششششششششششششت. با اسباب بازیات خوب سرگرم میشی و عاشق آب بازییی.                       رفلاکست خیلی خیلی بهتر شده و بعضی روزا اصلا بالا نمیاری و واقعااااااااااااااااااااا خوشحالممممممممم. یه دست و هورااااااااااااااا. اصلا علاقه ای نداری دراز بکشی که هیچ ...
14 شهريور 1392

آب بازی به تجویز دکتر حمیییییییییییییید.

گل نازم به تجویز دکتر حمید خوش به حالت شده و روزی دوبار باید تو وان آب ولرم با بتادین بشینی. از اونجایی که حموم ما خیلی کوشمولوئهههههه استخرهای بادیت که یکیش زرافه است و قبل حاملگیم برات خریده بودم و یکیم عین همینی که تو عکسه اما بزرگتره که زنعمو آرزو برات آورده بود هیچکدوم تو حموم جا نمیشه و اگه اونارو بزاریم کل حموم پر میشه جا برای ما نمیمونه واسه همین پریشب با باباحجت رفتیم برات یدونه کوشمولوشو خریدیم که فیکس خودته خوبیش اینه که اگه تعادلتم بهم بخوره و بیوفتی تو آب نمیوفتی به دیوارش میخوری و خیالمون حسابی راحته راحته وقتی اون تویییییییییییییییی. این عکسای آب بازییییییییی امروز صبحتهههههههههه.... چون آب توش بتادین داشت نمیتونستم عروسک...
13 شهريور 1392

بازم یبوست و چکاپ دکتر حمید.

عشق مامان امروز نوبت چکاپ دکتر حمید بود و یبوست شما هم با خوردن دوباره شربت انجیر رو به بهبود بود ولی موقع پی پی با اینکه آخرین بار سفت نبود کلی گریه کردی و منم به دکتر گفتم که بعد معاینه گفت که احتمالا زخم شدیییییییییییییییییی  الهی دورت بگردم مامان جون که گریه هات الکی نبود. خلاصه یه پماد و یه شیاف و شربت انجیر برای یه هفته تجویز کرد تا خوب خوب بشی. و گفت اگه دوباره سفت شدی باید شیرتو عوض کنیم.ایشالا که آخرین بار باشههههههههههههههههههههه.وزنم که خوب نگرفتی و اصلا راضی نبود دکترت.آخه تو یه ماه ٢٨٠ ؟؟؟؟؟؟ (وزن ٧ کیلو )خیلی کمه عشقممممممممممممم نمیدونم چرا خوب وزن نمیگیری شیر که خوب میخوری غذا هم میخورییییی کههههههههههههه خلاصه امروز خیل...
13 شهريور 1392

همه پوشکهایییییییییییی من...

تو وبلاگ یکی از دوستامون (آرمیتا جونی) دیدم با پوشکاش عکس انداخته منم از ایده مامانش خیلی خوشم اومد و دوست داشتم شما هم این مدلی عکس داشته باشیییییییییی.(البته با اجازه آناهیتا جون مامی آرمیتا جون).این عکسها مال دو روز پیشه که تازه وقت کردم بزارم تو وبلاگ عسل مامان.                                                                &...
12 شهريور 1392

اولین بار توی تخت خودت...

عسلم این عکسها مال همین الانه که عین فرشته ها روی تخت خودت خوابت بردهههههه. چون عالیه خانوم داشت اتاق مامی رو تمیز میکرد مجبور شدم تو اتاق خودت بخوابونمت اول فکر نمیکردم اینجا خوابت ببره چون برات جدیده و خیلی اتاقت روشنه ولی بعد یکم کنجکاوی انقدر که از زور زدن برای پی پی خسته بودی بیهوش شدی. من فدات بشمممممممممممممممم که امروز کلی گریه کردی برای پی پی.       ...
12 شهريور 1392

تعطیلی دوشنبه و یک شب با خانواده پدرییییییییییی.

نازگل مامان دیشب به اصرار همیشگیه عمه فهیمه تصمیم گرفتیم شب بریم بهشهر بخوابیم. اولش که رفتیم جای همه دوستای وبلاگیمون خالی بساط کباب خوری رو تراس  به راه بود(از اونجایی که مادر جون به پاکی و نجسی خیلی خیلی حساسهههه و دوقلوها تازه در مرحله ترک پوشک هستن بساط رو آوردیم تو تراسسس ایشالا یه روز نوبت شمام میشه گل مامان) و مگه میشد شما از غافله عقب بمونیییییییییییییییییییی ما هم مجبوری استخونای یکم طعم دار رو میدادیم دستت ولی شما به یکی رضایت نمی دادی دوتایی میکردی تو دهنت یا یکی از این دستت یکی از اون دستت میخوردی و کلی خنده دار بود کاراتو البته فیلمم گرفتم. ولی این عکسارم عمه فهیمه ازت انداختههههههههههه دخمل شکموی من   ...
12 شهريور 1392