آخر هفتهههههههه...
عروسک قشنگم چهارشنبه شب که شما تب کرده بودی به خاطر تب شما کولر روشن کردیم و متاسفانه من سرما خوردمممممممممممواسه همین پنجشنبه رو همش تو خونه موندیم و شما کلی به جون من نق زدی البته حق داشتی چون حوصلت سر رفته بود . غروب دیگه حالم خیلی بد بود دلم میخواست سیر بخوابم واسه همین بابا حجت شمارو برد گردش.و من یه دل سیر خوابیدم و واقعا همون خواب سرحالم کرد. این اولین بار بود که با باباحجت با ماشین میرفتی گردش.
فدات بشم که عاشق همه تابلوهای led هستی مخصوصا این یکی که چون دوسش داری هروقت بیرون میریم جلو این وایمیسیم تا سیر نگاش کنییییییییییی
جمعه هم به پیشنهاد بابایی رفتیم فروشگاههای جاده کناره خزر شهر(که من عاشقشونم) و خرید کردیم البته من و باباحجت یکی یدونه شلوار لی خریدیم ولی برای شما کلی خرید کردم که بیشتر برای پاییز و زمستونت بود.(یادش به خیر قبلانا که شما نبودی همیشه باباحجت که میخواست منو خوشحال کنه میبردم اونجا و کلی خرید میکردم) شب که برگشتیم خونه هم بازم با باباحجت رفتی حموم و الانم غش کردی. متاسفانه انقدر اونجا سرمون شلوغ بود و دستمون بند که نتونستم عکس ازت بندازم ولی تقریبا وسطای خرید بود که خوابت گرفته بود ولی کنجکاوی و شلوغی محیط اطرافت نمیذاشت بخوابی واسه همین بابایی شمارو برد بیرون فروشگاه و اینجوری تو بغلش غش کرده بودی ولی بازم نخوابیدیییییییییییییییییییییییییینتونستم از این حالتت عکس نندازم :