سفرنامه مشهد + قالب وبلاگ جدید
سلااااااااااااااااااااااااام عسل مامان.بعد یه هفته بالاخرهههههههههههه تونستم بیام و وبتو آپ کنم.ولی بعد یه هفته با یه تغییر اساسی وبلاگت به روز شد. بلهههههههههه قالب اختصاصیه با عکسای خوشمل عشقممممممممم.
مبارکت باشه عسل خانوم.
(ممنون مادام بوفی عزیز)
بریم سروقت سفرنامه:
عشقم هتلی که تو مشهد اقامت داشتیم متاسفانه و با افسوس باید بگم که اینترنت نداشتتتتتتتتتتتت .هتلمون زائرسرای بانک ملی بود که هر ٣ سال یکبار نوبتمون میشه و اصلا فکرشو نمیکردم که بزرگترین بانک جهان اسلام( به قول خودشون که انقدر با افتخار میگن) اینترنت نداشته باشههههههههههههههه.بگذریم .ولی من تو مشهد بیکار ننشستم و روزانه خاطراتمونو برات ثبت میکردم تا وقتی رسیدیم ساری بزارم تو وبلاگت .این کارو با کمک خاله هانیه مهربون انجام دادیم .مرسی خاله جون و خیلی خوشحالم که همون جا برات نوشتم چون مطمئننا اگه میومدم اینجا مینوشتم خیلی چیزا ممکن بود فراموش بشهههههههه.از همه دوستای خوبمون هم که تو این مدت به یادمون بودن وبرامون کامنت گذاشتن ممنونم و حسابی هم دلمون براتون تنگ شده بود. از همین جا از طرف من و رونیا این گلهارو پذیرا باشیددددددددددددددددددد.
روز اول(13 مهر 92):
گل مامان شنبه 8 صبح من و شما و باباحجت ومامان فریبا از ساری راهی مشهد شدیم .قرار شد که فردا هم خاله هانیه و خاله فرشته به همراه مامانجون(مادر بزرگ ماردی من) با هواپیما به ما ملحق شن.شما اولش چون صبح زود بیدار شده بودی خیلی خوابالو بودی و تا گذاششتیمت صندلی خوابیدی . حدودا یه ساعت بعد برای صبحونه واسادیم .یه آرامگاه خیلی ساده لب جاده بود که محلی ها خیلی بهش اعتقاد داشتن به اسم بی بی زینب . اونجا یه صبحونه دبش خوردیم به شما هم صبحونه فرنیتو دادممم. البته با کلک آب معدنی دهنتو برای خوردن آب وا میکردی ولی من فرنی میزاشتم دهنت.این عکسای همون جاست:
عشق عاشق درخت و برگ و ...
اینجا یه برگ رو هم کندی و تو دستتههههه
آماده برای خوردن فرنی
بعدش که راه افتادیم یه دوساعتی خوابیدی و حسابی سرحال شدی و شروع کردی شیطونی تو بغل مامان فریبا بعدش خواستی بیای جلو پیش من یکم دیگه که به فرمون و ضبط و چیزای دیگه سرگرم شدی برات شیر درست کردم و تو بغلم خوابت برد.حدودای ساعت 4 بود که برای نهار یه پارک خیلی خوشگل و بزرگ اول بجنورد واسادیم .پارک خوبی بود و هوا عالییییییییی. ولی متاسفانه سوپت رو که گذاشتیم بالای پیک نیک که گرم شه ریخت و شما بدون نهار موندی و واسه همین برت سرلاک درست کردم بگذریم که کلی کثیف کاری کردی موقع سرلاک خوردن ولی در مجموع خوب بودددددددد و کلی اونجا شیطونی کردی و سرحال بودی .
اینم عکسایی که تو پارک انداختیم:
اینجا اول فکر کردیم میخوای گل رو بو کنی....
ولی با این صحنه مواجه شدیم...
اینم بساط سرلاک خوری رونیایییییی
کتلت کوچولویی که مامان فریبا به نیت شما درست کرده بوددددد
بعد نهار بازم یه ساعتی خوابیدی .فدات شم که انقدر نااااااااااااااااز خوابیدی
ولی بعدش که بیدار شدی حدودا دو ساعت راه داشتیم تا مشهد پدرمونو دراوردییییییییییییییی نمیدونم چی شده بود که اصلا آروم و قرار نداشتی و نه شیر میخوردی نه هیچی تازهههههههه بگم که بازم یبسییییییییییییییی خدایاااااااااااااااا. با هزارتا لالایی و پستونک و شیر بالاخره نزدیکای مشهد خوابت برد. تا رسیدیم هتل ساعت 8 و نیم شده بود تو هتل هم خیلی اذیتمون کردی و حمومت کردم و بهت پوره دادم و با هزارتا غرغر بالاخره خوابیدی.الانم کنارم خوابیدی و امشب از بس نق زدی نتونستیم حتی بریم حرم یه سلام کنیممممممممم و خیلی هممون ناراحتیم از این بابتولی فدای سرت عشقمممممم وجودت به همه دنیا می ارزه...........