سفرنامه مشهد(روز چهارم)
سه شنبه 16 مهر 92:
عسلم سلام .امروز صبح تا ساعت 10 خوابیدیم و کلی سرحال از خواب بیدار شدی و اومدیم اتاق مامان فریبا اینا و برات فرنیی که درست کرده بود رو دادیم خوردی البته با هزار تا کلک و ادا اطفار ویکمم زرده تخم مرغ نوش جان کردی . بعدش تا دیدی خاله هانیه حاظر شده بره بیرون شروع کردی سروصدا و پاهات سیخ شد و دستات رو هوا که یعنی منم میام که مجبور شدم یه چیزی تنت کنم و تا پایین باهاش بری و بعدش منم بهتون ملحق شدم و خاله هانیه و مامان فریبا رفتن بیرون و من و شما و خاله فرشته و مامانجون موندیم تو حیاط و چندتا عکس انداخختیممممممممم.
عکسای محوطه هتل:
خاله فرشته و مامانجون و رونیا جون:
بس که وسایلی که باید جمع میکردم زیاد بود از جمله لباسای شما و لباسای خودمون و وسایل سوپت و بهداشتی و ....... به کل فراموش کردم برای خودم شال اضافی بیارم و مجبور بودم همه جا مقنعه سر کنم.
نمیدونم چرا تا میزاشتیمت رو این صندلیه گریه میکردییییییی
و باز هم ...........
کم کم خوابت گرفته بود که برگشتیم بالا دیدیم باباحجت حمومه منم از فرصت استفاده کردم و شما رو فرستادم حموم ههههههههههه.بعد از حموم کلی با تلفنت بازی کردی .عکساشو ببین:
بعدش یه چرت کوتاه زدی :
و بعد همراه بابا حجت رفتیم محوطه پارک هتل و شما کلی خوشت اومده بود از تاب بازی و می خندیدی و ذوق میکردی ما هم کلی ازت فیلم و عکس گرفتیم .
عاشق این آینه آسانسور شده بودی و هر وقت سوارش میشدیم کلی نگاه میکردی و میخندیدیییییی
اصلا از این اسبه که تکون تکون میخورد خوشت نمیومددددد
فدای اون خنده های شیرینت عسل خانوم
بعدش رفتیم فروشگاه برای همکارهای بابا سوغاتی گرفتیم اونجا شما از تخم مرغ شانسی خوشت اومده بود ولی من چون مخالف تخم مرغ شانسی ام با یه دونه رنگارنگ عوضش کردم . بعد من و بابا حجت رفتیم نهار و شما موندی پیش خاله فرشته و مامانجون . که از قرار کلی هم خاله فرشته رو اذیت کردی و همه کار کردی از جمله خراب کاری و دلتنگی و خلاصه کلی گریه کردی تا ما بیایم ....تا ما اومدیم و یه استراحت کوتاه کردیم و رفتیم شهر بازی ( میدونی که مامان و بابا عشق شهر بازین ) اونجا چون هوا خیلی سرد بود و شما رو تو پتو پیچیده بودیم فقط یه ترن سوار شدیم و برگشتیم .
عکسای شهر بازی عشقم:
قبل رفتن کنار فواره های محوطه هتل(با این فواره ها کلی عشق میکردی و روز اول که هوا گرم بود با بابا حجت رفته بودی کلی آب بازی کرده بودیییییییی)
اینجا ما داشتیم میرفتیم ترن سوار شیم
هدف از این عکس بیشتر اون دوتا قوهای توی آب بودن که اصلا واضح نیوفتادن.ههههههه
بعد از اونجا رفتیم پاساژ بهشت که برای شما گلم کادوی روز کودکتو بگیریم که از اونجا برای شما دمپایی روفرشی ست وسائل اتاق خوابتو خریدیم مبارک باشه عزیزممممم .
بعد اومدیم هتل شام خوردیم و خوابیدیم .پایان شب چهارم.